-
اورژانسی
چهارشنبه 25 اردیبهشت 1387 20:00
این یک پست اورژانسی و خارج از برنامه هست. لطفا به این سایت برید و اگر کمکی از دستتون برمی آد یا کسی رو میشناسید که کمکی از دستش برای چند تا فرشته کوچیک برمی آد دریغ نکنید. من به عنوان یک انسان از شما خواهش میکنم فقط همین http://www.oldpilot.ir/2008/05/post_241.php
-
مرزهای ممنوعه (۳)
سهشنبه 24 اردیبهشت 1387 00:16
مطالب مرزهای ممنوعه را در جواب به سوالات مطرح شده در وبلاگ یکی از دوستان مینویسم. سوالاتی که شاید یکی از عمیقترین زخمهای جامعه مان را نشتر میزند. 1. شما (منظور از شما در همه سوالات جنس مونث است) چه حسی نسبت به بدست آوردن تجربه ی جنسی در خارج از چهارچوب ازدواج دارید؟ برادر ، پدر و دوستان مرد شما چه حسی نسبت به ، به دست...
-
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
چهارشنبه 18 اردیبهشت 1387 22:48
اگه بمیرم دنیای اینترنتی من برای همیشه بی صاحب میمونه و غیر قابل دسترس. و تا همیشه به زندگی خودش توی ادلیستها و لینکهای شما ادامه میده!! باشکوهه نه؟ هیچ فکر کردید چند درصد فضاهای توی وب متعلق به مرده هاست ؟
-
نظم و ترتیب از نوعی دیگر!
شنبه 14 اردیبهشت 1387 21:08
ساعت 12 ظهر مثل جاهلهای پامنار میاد تو با دو تا از نوچه هاش که بره وار پشت سرش راه میرن و میره تو نخ چهره ها. همه یه هو ساکت میشند و منتظر بهش خیره می مونند. اظطراب تو قیافه ها موج میزنه. بلند طوری که برتریش رو به رخ بکشه میگه همه منظم و مرتبند به جز... (با دقت بیشتری زل میزنه تو صورتها).. تو و یه خورده هم (مکث میکنه...
-
درخت کوچک من به باد عاشق بود..
دوشنبه 9 اردیبهشت 1387 21:24
نه میتونی و نه می خوای که مقاومت کنی. همه حسها، همه نیازهای تن و روح و جسمت، همه خواهشها و هشدارها و باید و نباید ها با هم آمیخته شده. گرمی. سردی. ولرمی. یخی. چشم دوختی به افق و قلبت دیوانه وار داره میزنه. وقتش رسیده. گریزی ازش نیست. حتی اگه بخوای فرار کنی هم نمیتونی. حضورش رو حس میکنی. خیلی نرم و آروم می یاد. مثلی...
-
. سر خط
یکشنبه 8 اردیبهشت 1387 12:46
پرواز شامگاهی درناها یکساله شد! به همین سادگی
-
جزیره سرگردان
یکشنبه 25 فروردین 1387 18:02
خیلی خوبه که تنهایی بری مسافرت مخصوصا با قطار من ریلهارو هم به اندازه جاده دوست دارم باریکه های نورانی دهکده های دورافتاده در ظلمت بیابونها که مثل جزیره های سرگردان می مونند! منظره یکدست برف گرفته صحرا توی زمستون بکری طبیعت اطراف که مثل حاشیه های جاده ها دچار ابتذال مغازه ها و تعمیرگاهها و دیوارها و کارخانه ها نشده. و...
-
یکی هست که...
جمعه 16 فروردین 1387 02:18
یکی هست که هنوز زنده است یکی هست که شاید ظاهربینها گول رنگ موهاش رو بخورن و بهش بگن پیر اما دلش جوونتر از هزار تا جوونه یکی هست که آدم میتونه حرف دلش رو راحت بهش بگه یکی هست که مثل آدم بزرگای قصه شازده کوچولو نشده و هیچ وقتم نمیشه اون یک نفر این تصویر رو با اون قلب مهربونش برای من درست کرده این تصویر برای من یعنی...
-
بدم! بد!!
یکشنبه 11 فروردین 1387 20:07
لیست فعالیتهای من از اول سال: دقیقا 10 روز، نه 9 روز (دیروز رو بیرون بودم) استراحت مطلق در رختخواب نوش جان کردن 3 عدد پنی سیلین و 3 عدد دگزامتازون میل فرمودن مقادیر عظیمه ای از کپسولهای آموکسی سیلین سرفه به مقدار... (مقدارش از دستم در رفته!) آب دماغ همراه با سایر مخلفات به اندازه یک بسته دستمال کاغذی کامل میل کردن...
-
... هر سال میگیم دریغ از پارسال
چهارشنبه 29 اسفند 1386 01:20
روزمرگی اتفاقات دوره ای که همه تمام تلاششون رو میکنن تا حادثه بزرگی قلمدادش کنند بیشتر اذیتم میکنه! از نو شدن اجباری عید خوشم نمیاد. از نظافت خشن و آب بستن بیرحمانه خونه متنفرم از خرید عید فراری ام از جمعیتی که بین دست فروشها بی هدف چرخ میخورند گریزونم از تجدید دیدارهای اجباری و لبخندهای مصنوعی و حرفهای آبکیشون که...
-
روحت شاد فروغ!
شنبه 18 اسفند 1386 10:57
سخن از پیوند سست دو نام و هماغوشی در اوراق کهنه یک دفتر نیست سخن از گیسوی خوشبخت من است و شقایقهای سوخته بوسه تو
-
سرزمین طلایی
یکشنبه 28 بهمن 1386 23:18
تپه کوچیکه و کوتاه و با شیب ملایم وسط دشت سبز شده. دشت تا افق ادامه داره. بازه باز، سبزه سبز. اون دورها قله هایی بین گرد و غبار و مه نیمه پیدان. تپه یکپارچه سبزه و با گلهای کوچیک آبی و زرد و صورتی پوشیده شده. شروع میکنم به بالا رفتن. کفشهای سبک سفید رنگ پامه طوری که علفهارو زیر پاهام حس میکنم با پیرهن سفید گلدار....
-
خدمت یا خیانت؟!
جمعه 19 بهمن 1386 02:19
به بهانه 19 بهمن (روز نیروی هوایی) امروز 19 بهمنه. روز نیروی هوایی! لزومی به یادآوری نمیبینم که چرا این روز خاص به این اسم نامگذاری شده. حتما همه میدونند که چرا! اسم بیعت نیروی هوایی با رهبر انقلاب درست سه روز قبل از به اصطلاح پیروزی انقلاب رو چی می ذارید؟ خیانت؟ نسبت به چه کسی؟ خدمت؟ برای کی؟ خیلی با خودم فکر کردم که...
-
بیوریتم
چهارشنبه 17 بهمن 1386 00:41
متن زیر خلاصه ای از مقاله (آیا میدانید بیوریتم جیست؟) از مجله موفقیت، شماره 136 هست. با اینکه توی وبلاگ مطالب نقل قولی نمیذارم اما نقل این مطلب رو خالی از لطف ندیدم. آیا می دانید بیوریتم چیست؟ آیا تا به حال از خود پرسیده اید که چرا همواره از نظر روحی، احساسی یا فیزیکی در وضعیت یکسان و ثابتی به سر نمی برید؟ چرا یک فرد...
-
مرزهای ممنوعه (۲)
سهشنبه 2 بهمن 1386 22:28
باکره ام هنوز؟؟!! باکرگی کلمه ای یه که ظاهرا یک معنی مشخص و قراردادی درجامعه داره. "داشتن یک اندام جنسی مشخص" و فقط در مورد زنان بکار میره. اما اگر کمی عمیقتر به قضیه نگاه کنیم متوجه ابعاد گسترده این کلمه ساده اما جنجال آفرین میشیم. باکرگی (به نظر من) بیشتر مربوط به دنیای حسیاته تا دنیای فیزیکی. همه انسانها چه مرد و...
-
۲۴ دی
دوشنبه 24 دی 1386 02:04
من زاده شدم نیاکانم نه شاهزاده بودند و نه پس مانده پیامبران در لحظه تولدم نه فرشته ای بر بالین مادرم حاضر شد و نه شیطانی من زاده شدم روز تولدم نه کاخی ویران شد و نه ایوانی فروریخت تولدم نه بشارت داده شده بود و نه اخطار داده شده من زاده شدم نه با عطر اقاقیها نه با نغمه مرغان بهشتی و نه با ریزش متبسم باران من زاده شدم...
-
برای عقابم
شنبه 22 دی 1386 00:27
.......... زندگی این اسارت کوچک تو را چون بلوغ مانده در پیراهنم که گه گاه سرکشی میکند و به غارت میبرد تمام شرم و حیا را به من بخشیده این بار، کنار اسمت نقطه چین نخواهم گذاشت، اگرچه میترسم می نویسمت به هیئت حرف حرف نامت می نویسمت شاید جسارت من هم در آینده های آینده رسوب کند ....... مرسی سیاوش به خاطر این شعرنامه که...
-
مرزهای ممنوعه(۱)
جمعه 14 دی 1386 23:55
رابطه جنسی مساله ای فردی یا اجتماعی؟! حتی نوشتن و حرف زدن در این مورد برای خیلی ها امری زننده است! تابوی رابطه جنسی تا وقتی شکسته نشده به سرکوب و اهانت منتهی میشه و اگر شکسته بشه در جامعه ای مثل جامعه ما نمیشه پیش بینی کرد که به کجاها میکشه! خیلی حرفها میشه در مورد این مساله زد اما چیزی که برای من جالبه اینه که چرا...
-
یک اگر با یک برابر بود...
جمعه 16 آذر 1386 02:14
به یاد سروان بابک گوهری که فرزندش رو ندیده رفت و همه خدمه پروازی c130 وقتی میگن 2 سال از سقوط c130 گذشت اولین چیزی که به فکرتون میرسه چیه؟ - کشته شدن جوونهای بی گناه مردم؟ - از بین رفتن جمعی از روزنامه نگاران کشور؟ - عدم پاسخگویی مقامات مسوول و تعیین علل سقوط هواپیما؟ - از دست دادن یک هواپیمای چندین میلیون دلاری؟ -...
-
زندگی جنگ و دیگر هیچ
پنجشنبه 8 آذر 1386 15:43
به مرگ فکر میکنم و به زندگی و به ملتی که با یه لبخند گنده میگه "یه هواپیماشون هم افتاد" دیروز خلیج فارس 2 تا عقاب رو بلعید. به خاطر چی؟ به خاطر کی؟ به ملتی فکر میکنم که نیشش تا بناگوش باز میشه تا بگه به خاطر نظام به ملتی فکر میکنم که میگه حقوق میگیرن به خاطر همین کارا به ملتی فکر میکنم که میگه هرکی هندونه بخوره پای...
-
انتخاب
سهشنبه 6 آذر 1386 12:52
یکی کار میکنه و تو کارش با طبیعت احاطه کننده آدمها و مادیات مربوط به اونها بازی میکنه یکی کار میکنه و تو کارش با جان انسانها بازی میکنه یکی کار میکنه و تو کارش با روح انسانها بازی میکنه یکی کار میکنه و تو کارش به خاطر انسانها با جان خودش بازی میکنه! یه شغل بذارین جای هر کدوم و صادقانه بگین کدوم یکیش براتون ارزشمندتره!...
-
چرخه معیوب عشق
سهشنبه 29 آبان 1386 17:29
محبت مادری (و تا حدودی پدری) یه غریضست. غریضه ای که تو تمام جانوران و از جمله انسان وجود داره. شریعتی توی کتاب کویرش از محبت مادرانه مرغی میگه که برای مستقل شدن جوجش اونو بیرحمانه تنبه میکنه و میگه: عشق در اوج اخلاصش به ایثار رسیده است و در اوج ایثارش به قساوت... این عشق نیست شریعتی عزیز! این کاری که این مرغ میکنه تحت...
-
یا من یا خودت!
شنبه 26 آبان 1386 23:16
توی این چهار روز از زندگیم خیلی اتفاقها افتاده. توی این چند روزه من پوست انداختم و چندین برابر سایز خودم بزرگ شدم. میخوام بنویسم که چی فکر میکنم چی حس میکنم و چی کار دارن باهام میکنن. میخوام بنویسم تا بمونه. تا حتی خودمم فراموش نکنم که چطور فکر کردم و چه طور عمل کردم. تا سالها بعد این سطور رو یا با افتخار بخونم یا با...
-
شروع
پنجشنبه 24 آبان 1386 00:26
شروع شد مبارزه علنی از امروز شروع شد سخت تر از اونی هست که فکرشو می کردم پس باید قویتر از اونی باشم که تصورشو میکردم همین
-
آموخته ام که...
دوشنبه 7 آبان 1386 23:11
این روزها که در آستانه بزرگترین تابوشکنی زندگیم قرار دارم بیشتر از همیشه از حرکات گوسفندوار خودم و اطرافیانم چندشم میشه. این روزها در حال گذر از مرحله دوم گم شدن در شکیات ذهنیم هستم. اعتقادم رو به خیلی چیزها از دست دادم و در عوض هیچ چیز به دست نیاوردم. در حقیقت یه جوری از همه چیز خالی شدم یاد گرفتم که ایمان کورکورانه...
-
فردا
پنجشنبه 3 آبان 1386 01:13
لحظه دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام مستم باز می لرزد دل و دستم ... ای نخورده مست لحظه دیدار نزدیک است ...
-
روز حافظ
جمعه 20 مهر 1386 19:10
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس روز حافظ مبارک
-
کابوس
یکشنبه 15 مهر 1386 00:34
فکر میکنین دردناکترین اتفاقی که ممکنه برای یه نفر پیش بیاد چیه؟ ورشکستگی؟ بیماری؟ از دست دادن یکی از عزیزان؟ مرگ؟ خوب همه اینها خیلی دردناکند اما به نظر من یه مساله ظریف زیر همه این اتفاقهای بد وجود داره که دردناکترین چیزیه که میتونه اتفاق بیفته!!! و اون غافلگیری در مقابل حادثه و عدم توانایی در تظاهر به این مبتلا شدن...
-
اولین کلاس
شنبه 7 مهر 1386 00:50
من امروز اولین کلاسم تو دانشگاه رو شروع کردم!! اولین کلاس!! فقط با دو تا فرق اساسی با کلاسای دیگم 1- اولین کلاسم از ترم 7 شروع شد 2- موقعیتم تو کلاس دقیقا 180 درجه نسبت به قبلا ها عوض شده بود!!! دقیقا 180 درجه!!! حالا اگه راس میگین پیدا کنین پرتغال فروش را!! اینم چند تا عکس باحال محصول مشترک دامون و یاشار کاملا کاملا...
-
مسافرت۲
یکشنبه 1 مهر 1386 13:34
غیبت اینبار شد بیشتر از ۱۰ روز!!! کم کم دارم رکورد میشکنم!! راستش نه حوصله آپ کردن داشتم. نه وقتشو!! همونطوری که قول داده بودم عکسهای مسافرت رامسر رو گذاشتم فقط یه خورده توضیح لازم دارن! عکس شماره ۱: تالار چینی خانه آرامگاه شیخ صفی الدین اردبیلی. جای ظرفها رو که توی پست قبلی نوشته بودم می تونین اینجا ببینین....