پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

همین طوری الکی ییهویی

خب همش  دو سال و دو ماه شده از آخرین باری که اینجا نوشتم.  دو سال و دوماه خیلی زیاد نیست. توی این مدت شاید بیشتر از تعداد انگشتای یک دست به یاد اینجا نیافتادم. اینجا هم شده بخشی از واقعیت شماره ۱ که بازگشت بهش تا وقتی در واقعیت شماره ۲ زندگی میکنم  یه جور تابو محسوب میشه که فقط هر از گاهی و اونم در مواقع اورژانسی باید که شکسته بشه. اینکه چرا ییهو یاد اینجا افتادم هم داستانی داره که لاجرم به یک موقعیت اورژانسی  ختم نمیشه اما وخامت های خاص خودش را داره. یک کسی یه جایی یک دیواری راشکسته و این شده نتیجه اش که من بیام و باز گذشته خواری کنم اینجا. گل نمی گیرم نمیدونم چرا در این نکبت کده را که بمیره یکبارکی و راحت بشم . آخه کدوم دفتر خاطراتی  ۱۲ سال کش میاد که اینجا باید استثنا باشه. واللا!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد