پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

چرخه معیوب عشق

محبت مادری (و تا حدودی پدری) یه غریضست. غریضه ای که تو تمام جانوران و از جمله انسان وجود داره. شریعتی توی کتاب کویرش از محبت مادرانه مرغی میگه که برای مستقل شدن جوجش اونو بیرحمانه تنبه میکنه و میگه:

 

عشق در اوج اخلاصش به ایثار رسیده است و در اوج ایثارش به قساوت...

 

این عشق نیست شریعتی عزیز! این کاری که این مرغ میکنه تحت غریزه اییه که میراث پاره مغزهای میلیاردها میلیارد مرغیه که نیاکان اون پرنده رو تشکیل میدادند!همین! محبت مادری یعنی چی؟ زنی تو رو 9 ماه تو وجود خودش حمل میکنه. با درد به دنیا می آردت و میشی مرکز جهان برای اون زن! نازت رو میکشه و دردت رو به جون میخره مشکلاتت رو تحمل میکنه. نمیخوره تا تو بخوری و نمیپوشه تا تو بپوشی خم میشه تا بالیدن تو رو ببینه. از خیلی از آرزوهای خودش میگذره به خاطر تو.و به یاد میسپاره و تو تک تک سلولهای مغزش ذخیره میکنه که چه ها کرده. تمام آرزوهای سرخوردشو برای فرزندش نگه میداره و دم نمیزنه. خودش میگه که اینهارو انجام میده چون دوست داره و هیچ انتظاری ازت در قبالشون نداره!(زهی خیال باطل!!). حتی خودشم نمیتونه بگه چرا! تا به حال هیچ مادری نتونسته بگه چرا فرزندش رو دوست داره و براش فداکاری میکنه

 و تو بزرگ میشی. برای خودت کسی میشی. میرسی به اونجایی که باید برای خودت تصمیم بگیری و اونجاست که بزرگترین تراژدی دنیا خلق میشه.

 

من با اراده خودم به دنیا نیومدم. من با اراده خودم پدر و مادرم رو انتخاب نکردم که گدا باشن یا شاهزاده. من ضعیف و ناتوان به دنیا آورده شدم. حتی انتخاب اینکه ضعیف و محتاج محبت باشم هم دست خودم نبود. و محبت دیدم و نوازش شدم و برام فداکاری شد. نه موقعیتم ایجاب میکرد و نه شعورش رو داشتم که بخوام قبولش نکنم و حالا من به اینجا رسیدم با کوله باری از فداکاری و آرزوهای ناتمام والدینم که روی شونه هام سنگینی میکنه. با یه دنیا انتظار برای تلافی همه اون محبتها و اونهمه ایثار! ایثاری که از روی غریضه مادرانه شکل بگیره یه قدردانی غریضی هم میخواد. و وای به حال کسی که بخواد ذره ای از این چرخه بیرون بیاد!

- جبران محبت مادرانه یعنی اینکه تو درس بخونی تا بتونن بهت افتخار کنن

- جبران محبت مادرانه یعنی اینکه تو شغل بالایی به دست بیاری تا عیضا مثل حالت بالا و یکی هم اینکه (البته این در مورد من کمتر صدق میکنه) بتونی بخشی از ایثار مادی رو که برای بزرگ شدنت شده رو جبران کنی

- جبران محبت مادرانه یعنی اینکه تو مطیع محض باشی در مقابل ارزشهای خانوادت که در یه مقیاس بزرگتر در اکثر موارد ارزشهای جامعه رو میسازن. و اگه اعتراض کردی بیرحمانه سرکوب بشی مثل همون جوجه چون این سرکوب شدن همیشه به خیر و صلاحته.

 

(من خیلی از این واژه همیشه میترسم. یه جوری بوی دیکتاتوری و زور میده. جالبه همه کسایی که توسط پدر و مادرشون از انجام کاری منع شدن یا به انجام کاری تشویق شدن همیشه همیشه موفق از آب دراومدن و بعدها از یاغی گریشون پشیمون شدن. برای من خیلی جالبه که حتی یک استثنا هم وجود نداره! 100% درست بودن یه نتیجه همیشه شک برانگیزه. پس نتایج منفی کجان؟ نبودن؟ تو مساله ای اینقدر انسانی که با هیچ قاعده و قانون ریاضی نمیشه به چارچوبش کشید و با قبول اینکه انسان هیچ وقت معصوم نبوده و همیشه خطا کرده،قابل قبول نیست. پس یا آگاهانه و یا ناآگاهانه حذف شدن؟ شاید نتایج تبدیل شدن به آدکهای نقاب موفقیت به چهره زده جامعه کنونی ما یا به تلخی با برچسب افراد شکست خورده از جامعه حذف و کنار گذاشته شدن؟!!)

 

- جبران محبت مادرانه یعنی اینکه یه همسر خوب پیدا کنی. همسر خوب یعنی کسی که تمام در و همسایه تعریفشو بکنن. تا والدینت با افتخار سرشون رو به خاطر این تعریفها بالا بگیرن

- جبرام محبت مادرانه یعنی اینکه تو سعی کنی هیچ وقت شکست نخوری تا مبادا نتیجه یک عمر تلاش اونها برای بزرگ کردنت تو یه لحظه محو بشه و از بین بره

- جبران محبت مادرانه یعنی اینکه تو بچه هایی تربیت کنی تا اونها دوباره به نوه هاشون افتخار کنن

- جبران محبت مادرانه یعنی اینکه تو زندگیت در آسایش باشه تا اونها خیالشون راحت باشه و از اینکه تو رو به یه سر و سامون خوبی رسوندن به خودشون ببالن

- جبران محبت مادرانه یعنی اینکه تو تا حد امکان سعی کنی قبل از اونها نمیری تا اونها غم تلخ مرگ فرزند رو نچشند.

 

متن رو یه بار دیگه با دقت بخونین و به من بگین که

من، دامون 26 ساله، فرزند خلف دیروز و یاغی امروز کجای این چرخه معیوب عشق گم شدم؟

ای کاش مجبور به بازپس دادن عشقی نبودم که برای دریافتش هیچ اراده ای از خودم نداشتم

نظرات 3 + ارسال نظر
دختر بهار سه‌شنبه 29 آبان 1386 ساعت 06:52 ب.ظ

راستشو بگم؟ ترسیدم از لحنت٬ چقد عصبانی هستی.
اگه نظر منو بخوای می گم٬ دنبال مقصر نگرد.
کمی برای خودت آرامش فراهم کن بعد فکر کن که چطور می تونی با حداقل اصطکاک با مهر مادری! راهی که خودت فکر می کنی درسته رو بری. این مساله یک سد عمومی توی ایران محسوب می شه.خیلیا باهاش دست به گریبانن. خیلیا جلوش سر خم می کنن و تمام اعتماد به نفس و استقلال خودشونو پشت این سد از دست می دن. خیلیا طغیان می کنن و می خوان این سدو بشکن و به خودشون هم آسیب می زنن اما بهترین راه عبور از این سده. . . بطوری که هیچکس بعد از مدتی بخاطر نمیاره که همچین سدی بوده و هیچ ضربه ای هم به اون عشق وارد نمیشه و فقط حالت نرمال به خودش می گیره. البته من که از این سد رد شدم بهت بگم اینور همش مسئولیته٬ مسئولیت در قبال تک تک تصمیمات بزرگ و کوچیک.

علی جمعه 2 آذر 1386 ساعت 10:49 ب.ظ http://chickensoup.blogsky.com


پدر آن شب خیانت کرده ای شاید نمیدانی
به دنیایم هدایت کرده ای شاید نمیدانی
و تو ای مادر خوبم اگر شور چشمی ها بر پا نمیکردی
و تو ای آتش شهوت اگر شرر بر پا نمیکردی
من هم اکنون در این دنیای فانی
بی نشان بودم .

سیاوش یکشنبه 11 آذر 1386 ساعت 10:38 ق.ظ

احسنت دامون .. شکستن این تابوها کار کمی نیست .. احسنت .. متاسفم که بابت مشکلات و درگیریهای این روزها و رفتن عزیزم و اثاث کشی و ویروسی شدن سیستمم نمی تونم خوب بیام تو نت .. اینترنتمون هم که قطعه فعلاْ .. مراقب خودت باش تا برگردم ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد