پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

مرزهای ممنوعه (۲)

باکره ام هنوز؟؟!!

باکرگی کلمه ای یه که ظاهرا یک معنی مشخص و قراردادی درجامعه داره. "داشتن یک اندام جنسی مشخص" و فقط در مورد زنان بکار میره. اما اگر کمی عمیقتر به قضیه نگاه کنیم متوجه ابعاد گسترده این کلمه ساده اما جنجال آفرین میشیم. باکرگی (به نظر من) بیشتر مربوط به دنیای حسیاته تا دنیای فیزیکی. همه انسانها چه مرد و چه زن باکره به دنیا میآن. اما بحث در اینجاست که بکارت انسانها کی و چطور از بین میره. مینویسم انسانها نه زنها چون احساس فقط به یک جنسیت مشخص تعلق نداره. از بین رفتن این حس (نه این اندام) در یک آن و لحظه مشخص اتفاق نمی افته. کودکیتون رو به یاد بیارید. اولین تماسهای کنجکاوانه تون با بدنتون، نوجوانیتون و اولین تجربه جنسیتون با بدن خودتون (تعارف نداریم که!)  کششتون نسبت به جنس مخالف از کی شروع شد؟ اولین آشنایی ها، اولین هماغوشی، اولین تجربه جنسی با یک فرد دیگه و و و... آیا حس نمیکنین باکرگی حسیه که در گذرتون از هر کدوم از این مراحل هر بار محوتر و کم رنگتر شده؟! ما از همون کودکیمون شروع به از دست دادن باکره گی میکنیم تا می رسیم به اون لحظه خاصی که عموم مردم به عنوان لحظه عبور ازش یاد میکنن. با خودمون روراست باشیم. چند درصدمون در اون لحظه خاص واقعا باکره ایم؟ مرد و زن هیچ فرقی نمیکنه. باکرگی یک ارزش نیست بلکه اگه این تعریف رو بپذیریم یک بیماریه! باکرگی مساله سیاه و سفید نیست. این حس مثل یک طیفه و هر کدوم از ماها در یک بخش از این طیف قرار داریم. اگر روند از دست دادن باکرگی رو حرکتی از سیاه به سفید در نظر بگیریم کسی رو سراغ ندارم که درانتهای تیره این طیف قرار بگیره. حتی مریم هم باکره نبود! (حتی اگر قصه های دینی رو هم باور کنیم) هیچ راهب و راهبه ای بکر نیست. هیچ ریاضت کشی نمیتونه ادعا کنه که مغزش حتی یک لحظه هم تمایلات جنسی نداشته! و در بخش سفید رنگ... نمیدونم حد نهایت از دست دادن این حس کجاست اما فکر نمیکنم از دست دادن یک اندام خاص (در مورد خانوها) یا انجام یک عمل خاص (در مورد آقایون) باشه! این حد نهایی کجاست؟ روسپیگری؟ شاید! لذت بردن از تجاوز؟ احتمالا!

چیزی که مهمه تعیین مرزهای این محدوده نیست چون اکثریت قریب به اتفاق ما در بازه ای بین این دو حد نهایی قرار گرفتیم. چیزی که مهمه پذیرفتن یک معنای علمیتر و عقلانیتر برای این واژه قدیمی و دردسرآفرینه.

بهتر نیست در بنیانهای ذهنیمون کمی تجدیدنظر کنیم؟

 

پی نوشت: مطالبی که تحت عنوان (مرزهای ممنوعه) می نویسم در حقیقت پاسخهای من برای سوالات یکی از دوستانه که تحت عنوان (باکره گی و مبانی سیاسی و اجتماعی آن) در وبلاگ (خوب که نگاه میکنی) مطرح شده. اگر علاقمند بودید برید و بخونید. پستش مربوط به ۹ آبانه

نظرات 7 + ارسال نظر
سیاوش سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 11:54 ب.ظ http://khargh.blogsky.com

ممنون دامون عزیز از پیش کشیدن این پیشنهاد و شک و سئوال .. درود بر تو . حرکت خوب نقد و بررسی مجدد تابو ها و سمبل ها و ارزش های نقد ناشده ی به ارث رسیده ای که هرگز به آنها شک هم نمی کنند این جماعت و در ناخودآگاه جمعی حملش می کنند و به نسلهای بعد منتقل می کنند البته در جامعه ی غیر علمی ما که فردیت و آزادی های فغردی جایگاهی ندارد و عرف و سنن و مذهب و پدرهای همه جا حاضر ایفای نقش می کنند و سرنوشت به دست آنهاست !!
لینکی به تحقیقم در بلاگ خوب که نگاه می کنی می دادی بد نبود که اگر کسی مایل بود در آن پرسشنامه شرکت کند ... درود بر تو و به آرزوی آزادی همه ی انرژی و امکان و توان هایمان و کشف لذت ها و توانایی های زیبا و بکری که حق مسلم ماست و چه عمری از آنها محروم بوده ایم ! به امید نابودی همه ارزش های غلط و محدود کننده و نقد ناشده و غبار گرفته و زنگار زده و غیر انسانی که بر روح و روان مان چنبره زده ...

عقاب چهارشنبه 3 بهمن 1386 ساعت 07:07 ب.ظ

سلام دامون زندگیم
بسیار خوشحالم که اینجا اخرین نفری هستم که تولدتو تبریک میگم
دنیا چه عجیبه دامون نه؟
دبیرستان و دانشگاه یه چیزایی در مورد نقطه عطف گفته بودن
جایی که صعودی بودن به نزولی بودن یا بر عکس
تو نمودار زندگی من و این نقطه کجاست؟
اصلا داره همچین چیزی؟

دختربهار پنج‌شنبه 4 بهمن 1386 ساعت 07:50 ب.ظ

هر نور هر چقدر هم که..... چقدر قشنگه...کی اینو گذاشتی٬ من که الان دیدم.
در مورد این پست هم ٬ نوع نگاهت به مرزهای ممنوعه از دید منم درسته...

بهروز مدرسی جمعه 5 بهمن 1386 ساعت 09:57 ب.ظ http://www.oldpilot.ir

من نمی دونستم وبلاگ داری ! و تو هم چیزی به من نگفتی
به مطلب خیلی حساس و واقعی اشاره کردی . به عقیده من یکی از دلایل پیشرفت جوامع غربی شناخت این غرایز و حتی آموزش از سطح دبستان به نو جوون ها ست .. یادم آمریکا که درس می خوندم ، وقتی برای اولین بار استخر رفتم و دختر و پسر را نیمه لخت و بدون محدودیتی دیدم .. نزدیک بود از تعجب شاخ در بیارم .. و از همه مهم تر این که کسی به جنس مخالف اصلآ نیم نگاهی هم نمی کرد .. به همین دلیل در بزرگی هم احساس کمبود نمی کنند . و به ازدواج واقعآ به چشم نشکیل زندگی می نگرند . آن ها در شب عروسی ، باکره گی رو ننگ می دانند و باید عروس حتمآ باکره نباشه !! و ما کجا و ... اون ها کجا

الهام یکشنبه 14 بهمن 1386 ساعت 01:55 ب.ظ http://sofalin.blogsky.com

به مطلب ،خوب اشاره کردی
نه اینکه به مطلب خوبی اشاره کردی

اینکه ما از همون کودکیمون شروع به از دست دادن باکره گی میکنیم تا می رسیم به اون لحظه خاصی که عموم مردم به عنوان لحظه عبور ازش یاد میکنن


بروزم سر بزن

خاطره دوشنبه 15 بهمن 1386 ساعت 12:00 ق.ظ http://khaterehkh.blogsky.com/

تا حدودی باهات موافقم

گلدونه چهارشنبه 17 بهمن 1386 ساعت 07:26 ب.ظ http://goldoneh.blogsky.com/

مرسی عزیزم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد