پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

درخت کوچک من به باد عاشق بود..

نه میتونی و نه می خوای که مقاومت کنی. همه حسها، همه نیازهای تن و روح و جسمت، همه خواهشها و  هشدارها و باید و نباید ها با هم آمیخته شده. گرمی. سردی. ولرمی. یخی. چشم دوختی به افق و قلبت دیوانه وار داره میزنه. وقتش رسیده. گریزی ازش نیست. حتی اگه بخوای فرار کنی هم نمیتونی. حضورش رو حس میکنی. خیلی نرم و آروم می یاد. مثلی نسیمی توی چمنزار. میوزه و آروم توی گوشت نجوا میکنه.روحت بیدار میشه و جون میگیره. تمام حسهایی که تا اون لحظه سرکوبشون کرده بودی یا با نیتهای خیرخواهانه یا خصمانه (هیچ فرقی نمیکنه!) برات سرکوبشون کرده بودند، مثل مرده های هفت هزار ساله برخاسته از گور توی تنت میپیچن و غوغا میکنن. تند تر میوزه و شونه هات رو نوازش میده. میلرزی. بیدی در باد! همه چیز شروع به جنبیدن میکنه. چقدر میشه پشت به باد ایستاد؟ چقدر میشه باهاش رودررو نشد. برمیگردی. صدای خش خش برگها بلند میشه و صدای به هم خوردن شاخه ها. تند تر و قدرتمندتر میوزه. دستش شونه هات رو نوازش میده. پنجره ای در تند باد باز و بسته میشه. نزدیک تر و نزدیک تر. باد کولاک میکنه و در هر دالان و دهلیزی تکرار میشه. چشمهاتو میبندی. شاخه ای خم میشه و میشکنه. هرم داغ نفسهاش صورتت رو شلاق میزنه. لذت بخشه و ترسناک. درست وسط همهمه طوفانی. نه راه برگشتی هست و نه میخوای که برگردی. میخوای تا گم بشی در این همه هیاهو. تن ها جفت میشه. گردباد میچرخه و قهقهه میزنه. باد با عقده هجران سالهای دور و طولانی لبهاتو به بوسه میگیره. گرداب گردباد احاطه ات کرده. همه چیز توی غبار گم شده. نفس نمیکشی. فکر نمیکنی. حس نمیکنی. همه ترسها، همه زنگ خطرها، همه شرمها فراموشت شده. غرق شدی در آغوش طوفان. گم شدی تو چشم گردباد. ابدی هستی تا وقتی لبهات لبای قدرتمندش رو حریصانه به خودش میکشه. ابدی هستی تا وقتی عظیمترین، قویترین و زیباترین حس بشری رو تجربه میکنی. ابدی هستی تا وقتی رو به بادی نه پشت به اون. ابدی هستی...

گردباد میگذره، کولاک آروم میگیره، همهمه خاموش میشه. خیزش به پایان میرسه...

پنداری رویایی بود آنهمه

رویای آزادی

یا احساس حبس و بند..

    

نظرات 5 + ارسال نظر
سفرکرده دوشنبه 9 اردیبهشت 1387 ساعت 09:27 ب.ظ http://safarkarde.blogsky.com

خواندمت اما کوتاه
زیبا بود
بازمیگردم

محمد دوشنبه 9 اردیبهشت 1387 ساعت 09:53 ب.ظ http://bestlove2007.blogsky.com

سلام
خسته نباشی
منم آپیدم سری بزن خوشحال می شم

موفق باشی
محمد[ماچ]

ورزش بلاگ دوشنبه 9 اردیبهشت 1387 ساعت 09:55 ب.ظ http://www.varzeshblog.ir

با سلام... وبلاگ نویس عزیز ٬ از آنجایی که امروزه در کشور عزیزمان ورزش کاران ٬ ورزش دوستان و ورزشی نویسان در حال افزایش است و همچنین لازم از شما وبلاگ نویس عزیز آمده ایم تا دعوت کنیم اگر ورزشی می نویسید یا اگر می خواهید ورزشی بنویسید در کنار ما و دیگر ورزشی نویسان باشید
منتظر حضور سبزتان هستیم...

http://www.varzeshblog.ir
http://www.varzeshblog.com

دختربهار سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1387 ساعت 11:49 ب.ظ

سلام دامو ن عزیزم
تو قدیمی ترین دوست وبلاگی من هستی و اینجا تبادل افکار خیلی بی پرواتر انجام میشه و به اشتراک گذاشتن احساسات خیلی بی غل وغش تر. برای همین این رفاقتها برای من خیلی با ارزش هست.
تولد وبلاگت مبارک.
متنی که نوشتی هم واقعا زیباست.
از لطف تو هم خیلی ممنونم.

خاطره جمعه 13 اردیبهشت 1387 ساعت 01:11 ق.ظ http://khaterehkh.blogsky.com

احساس قشنگیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد