با تو ممکن می شود انگار تعلیق جهان چشم گشوده ام انگار و هستی برهنه است از جامه ی زمان تجسمی و تجسدی تو اتفاق می افتی با تمام کمال غیر ممکن دستهایت هنوز با عشق دیرآشنای همیشه ات
به نظر من که نوشته های قبلیت بهتر بودن ، این مثلا شعرها نه فرم زیبایی دارن و نه محتوای قابل توجهی. امیدوارم که ناراحت نشی مارال جان ، به هر حال اینم نظر یه دوسته .
یه دوست عزیز دقیقا باهات موافقم اینها شعر نیست فراتر از اینه! اینها حاصل ترکیب عشق با نبوغه! ترکیبی که یه نتیجه فوق العاده خطرناک بوجود میاره: جنون اگه بدون این درک عمیق از تار و پود قضیه بخواییم در مورد فرم و محتوای این نوشته ها نظر بدیم...راستش...خوب...زیادم فرقی نمی کنه!!بازم به نظر من و چندین نفر افراد انگشت شمار دیگهُ -که خیلی خوشحالم که انگشت شمارند!! - این اشعار فوق العاده اند. امیدوارم که شما هم نرنجیده باشید گرچه اگه راستش رو بخوایی زیاد هم برام فرقی نمی کنه!
می دونی ، راستش هرمنوتیکت رو زیادی پیچیده کردی ، ساده تر نگاه کن ، تو اون چیزی که می خوای توش می بینی ، منم اون چیزی که به نظرم رسید گفتم. در نهایت تنها چیز درستی که گفتی این بود : زیاد فرقی نمی کنه .
man mikhastam bedunam damun manish chiye tu google search kardam ye matlab az webe shomaro baz kard hala mishe be man begin ma'niye damun chiye
سلام مهسا جان دامون معنی لغویش میشه عمیق ترین نقطه جنگل این اسم رو خسرو گلسرخی (شاعر مبارز سوسیالیس که در رژیم شاه محکوم به مرگ شد) روی پسرش گذاشت و اصولا از همون زمان این اسم بین اکثریت شناخته شد امیدوارم کافی بوده باشه
mamnun bebakhshid chera tu liste peyvanhaye rouzanatun majaraye robudano gozashtin mage in eddea ye eddeaye ghabele ghabul vase shoma bud rasti darmorede neveshtehaye webetun nazar ziad daram vaghtesho dashte basham hatman bazam sar mizanam va nazaramo migam
مهسا جان مرسی از نظرت به جز خودش مگه کس دیگه ای هم قبول داره این ماجرا رو؟؟!!! لینکه مال خیلی وقته پیشه. خوب شد یادم انداختی تا ورش دارم خوشحال میشم نظراتت رو بشنوم.سعی کن یه جورایی وقتش رو پیدا کنی! ;)
mikham khub fekr konam ba'd nazaramo begem amma aman az tabestun ke vaghti shuru mishe fekro zehnet mashghultar az vaghtiye ke daneshgahiyo hezar ta dardesare jurvajur dari hatman bazam mian va nazaramo midam
ببار باران دلم خانه ی توست می خواهم سقف خانه ات را بردارم سقف تاریک تنهایی ام را دلم پنجره می خواهد برایم هزار پنجره بساز همه ی پنجره ها را رو به افق نا پیدای چشمانت بگشا همه ی پنجره ها را برهوای باران زده ی حوای چشمانم بگشا ان گونه که هر وقت چشم باز میکنم چشمان تو رامقابل چشمان عاشقم بیابم وبه بهانه ی جاذبه ی کال چشمانت هزاران باردر توسقوط کنم در توسقوط کنم و حوای خود را ببینم وسیب سرخ وسوسه را وشوق و ترس والتهاب اولین عصیان ادم را در سقوط خود هبوط عشق را برزمین های دور به نظاره بنشینم دیگر نمی خواهم میان چشمانم دیواری باشد سقفی باشد حتی شیشه ی بخار گرفته ی پنجره ای برایم پنجره ای از نور بساز از نوری که خود رسیدن است عین شوق است از نور دیدگان عشاق کهن دورترین دیار .....
حالا دیگر فراقی نیست
nemidunam eshghi ke azash sohbat kardi che jensiye ya che andaze latife vase hamin dar mouredesh nazari nadaram vali khob hatman vase shekhse khasi gozashtish pas be baghiye ziad marbut nemishe
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
چقدر قشنگن این شعرایی که می نویسی
به نظر من که نوشته های قبلیت بهتر بودن ، این مثلا شعرها نه فرم زیبایی دارن و نه محتوای قابل توجهی. امیدوارم که ناراحت نشی مارال جان ، به هر حال اینم نظر یه دوسته .
یه دوست عزیز
دقیقا باهات موافقم
اینها شعر نیست
فراتر از اینه!
اینها حاصل ترکیب عشق با نبوغه! ترکیبی که یه نتیجه فوق العاده خطرناک بوجود میاره: جنون
اگه بدون این درک عمیق از تار و پود قضیه بخواییم در مورد فرم و محتوای این نوشته ها نظر بدیم...راستش...خوب...زیادم فرقی نمی کنه!!بازم به نظر من و چندین نفر افراد انگشت شمار دیگهُ -که خیلی خوشحالم که انگشت شمارند!! - این اشعار فوق العاده اند.
امیدوارم که شما هم نرنجیده باشید گرچه اگه راستش رو بخوایی زیاد هم برام فرقی نمی کنه!
شراب خام فصیح را خوندم.بهتر از ان ثریا بود.یکم خوشم اومد.چقدر شعر مینویسی !
و هستی برهنه است
از جامه ی زمان
این تمثیل فوق العاده بود
امیدوارم همیشه شاد و عاشق و سبز باشی
مثل سیب
سلام
عمیق!
و هم شاید عقیم
می دونی ، راستش هرمنوتیکت رو زیادی پیچیده کردی ، ساده تر نگاه کن ، تو اون چیزی که می خوای توش می بینی ، منم اون چیزی که به نظرم رسید گفتم.
در نهایت تنها چیز درستی که گفتی این بود :
زیاد فرقی نمی کنه .
ممنون که سرزدی هروقت بیای خوشحالم میکنی
به روز شدم دامون...با دستهایی که مرا مرور می کند!
man mikhastam bedunam damun manish chiye tu google search kardam ye matlab az webe shomaro baz kard hala mishe be man begin ma'niye damun chiye
سلام مهسا جان
دامون معنی لغویش میشه عمیق ترین نقطه جنگل
این اسم رو خسرو گلسرخی (شاعر مبارز سوسیالیس که در رژیم شاه محکوم به مرگ شد) روی پسرش گذاشت و اصولا از همون زمان این اسم بین اکثریت شناخته شد
امیدوارم کافی بوده باشه
با این مطالب به روز شدیم سر بزنید دوست عزیز.
شناخت ارگانیسم ذهن
شبکه های ذهن
مراتب کنترل ذهن
سطوح آگاهی و تاثیرات ذهن
پنج نفسانیات مخرب ذهنی
mamnun
bebakhshid chera tu liste peyvanhaye rouzanatun majaraye robudano gozashtin
mage in eddea ye eddeaye ghabele ghabul vase shoma bud
rasti darmorede neveshtehaye webetun nazar ziad daram vaghtesho dashte basham hatman bazam sar mizanam va nazaramo migam
مهسا جان
مرسی از نظرت
به جز خودش مگه کس دیگه ای هم قبول داره این ماجرا رو؟؟!!!
لینکه مال خیلی وقته پیشه. خوب شد یادم انداختی تا ورش دارم
خوشحال میشم نظراتت رو بشنوم.سعی کن یه جورایی وقتش رو پیدا کنی! ;)
mikham khub fekr konam ba'd nazaramo begem amma aman az tabestun ke vaghti shuru mishe fekro zehnet mashghultar az vaghtiye ke daneshgahiyo hezar ta dardesare jurvajur dari
hatman bazam mian va nazaramo midam
دامون جان امیدوارم فقط مشغله زندگی باعث شده باشه که اینجا رو آپ نکنی و قلبت همیشه شاد باشه .
مهدی جان
ممنونم که سر میزنی و منو فراموش نکردی
آره یه کم سرم شلوغه اما به زودی به روز می کنم با کلی عکس!!
با عشق همه چی ممکن می شود
ببار باران
دلم خانه ی توست
می خواهم سقف خانه ات را بردارم
سقف تاریک تنهایی ام را
دلم پنجره می خواهد برایم هزار پنجره بساز
همه ی پنجره ها را رو به افق نا پیدای چشمانت بگشا
همه ی پنجره ها را برهوای باران زده ی حوای چشمانم بگشا
ان گونه که هر وقت چشم باز میکنم چشمان تو رامقابل چشمان عاشقم بیابم
وبه بهانه ی جاذبه ی کال چشمانت هزاران باردر توسقوط کنم
در توسقوط کنم و حوای خود را ببینم
وسیب سرخ وسوسه را
وشوق و ترس والتهاب اولین عصیان ادم را
در سقوط خود هبوط عشق را برزمین های دور به نظاره بنشینم
دیگر نمی خواهم میان چشمانم
دیواری باشد
سقفی باشد
حتی شیشه ی بخار گرفته ی پنجره ای
برایم پنجره ای از نور بساز
از نوری که خود رسیدن است عین شوق است
از نور دیدگان عشاق کهن دورترین دیار
.....
حالا دیگر فراقی نیست
nemidunam eshghi ke azash sohbat kardi che jensiye ya che andaze latife vase hamin dar mouredesh nazari nadaram vali khob hatman vase shekhse khasi gozashtish pas be baghiye ziad marbut nemishe