روزمرگی اتفاقات دوره ای که همه تمام تلاششون رو میکنن تا حادثه بزرگی قلمدادش کنند بیشتر اذیتم میکنه!
از نو شدن اجباری عید خوشم نمیاد.
از نظافت خشن و آب بستن بیرحمانه خونه متنفرم
از خرید عید فراری ام
از جمعیتی که بین دست فروشها بی هدف چرخ میخورند گریزونم
از تجدید دیدارهای اجباری و لبخندهای مصنوعی و حرفهای آبکیشون که توامه با شمردن انواع شیرینیها و سایز پرتغالهای صاحبخونه بدم میآد
از مسافرتهای عید هم خسته شدم. همون جاها، همون آدمها، میدان نقش جهان، ویلاهای در پیتی شمال، حرم امام رضا، حافظیه دوباره میدان نقش جهان... یه سیکل تکراری
از برنامه ریزیهای "دیگه از امسال حتما..." بدم می آد.
از آشتیهای دم عید بدم می آد.
اصلا من از عید گریزونم
این روشنفکر بازی نیست، فرار از توده مردم نیست، کلاس الکی گذاشتن نیست
دوست ندارم
خوشم نمی یاد
مگه زوره
عزای اجباری رو شنیده بودیم اما شادی اجباری دیگه نوبره امسال همه تلاشم رو برای از بین بردن کسالت عید کردم. از اتاق تمیز نکرده ام بگیرید تا کفشهای خاک گرفته قدیمیم. از اس ام اس تبریک عید هم خبری نیست. دید و بازدید هم به هم چنین
و....
اما فایده ای نداره
کسالت جایی توی روحم لونه کرده. از بین بردن ظواهر بیرونیش مثل قطع کردن ریشه های سرطانه اما غده رو کاریش نمیشه کرد
یه کار نیمه تموم دارم
اگر جسارت و توانایی تموم کردنش رو داشته باشم، اونوقت روحم رو آب و جارو میکنم
راستی امسال دیگه از ماهی هم خبری نیست! بذار ماهی عید خونه ما امسال تو یه خونه دیگه بمیره!
با این تفاصیل دیگه انتظار نداشته باشید که بگم عیدتون مبارک
به جاش میگم
شاد باشید اگه واقعا و از ته دل میخوایید
همین
سلام
می بینم که کلی انرژی منفی داری ببیم نمی خوای از یه زاویه دیگه به زندگی نگاه کنی
هر چند از نوشدن اجباری نوروز منم خوشحال نیستم ولی این دلیل نمیشه که ارزوی سال خوبی برا بقیه نکنم
به امید دیدار
ایام به کامت باشه
به منم سر بزن
این هم یه سیکل دیگه س! اصلا میدونی من فکر میکنم ما ها به دنیا اومدیم تا این سیکل تکراری رو که همه طی کردن طی کنیم! حالا با کمی امکانات بیشتر یا کمتر!
این چیزی که تو میگی اتفاقیه که برای همه مون میفته! میدونی چرا؟ چون دیگه با اون چیزایی که داشتیم حال نمی کنیم. اما مطمئن باش اگه اون چیزی رو که الان ذهنمون به خودش مشغول کرده دشاته باشیم اونوقت دوباره میتونیم لذت همین سنت های به ظاهر مسخره رو و حافظیه و نقش جهان و شاهگلی و ... رو حس بکنیم.
منم عید رو بهت تبریک نمیگم و فقط یه چیزی ر ومیخوام مد نظر داشته باشی و اونم این که اگه میبینی بقیه خوشحالن تو هم سعی کن به شادی اونا شاد باشی!
امیدوارم سال خوبی داشته باشی و سال آینده این موقع از لطافت هوای بهار و همچنین از روبوسی کردن با فامیل دوری که شب سیر خورده و دهنش بو میده هم لذت ببری!
سلام
مثل ماهی زنده مثل سبزه زیبا مثل سمنو شیرین مثل سمبل خوشبو مثل سیب خوشرنگ و مثل سکه با ارزش باشید.
سال نو مبارک
سالی پر بار و برکت داشته باشین
به امید دیدار
سلام
و ممنون که سر زدید.
با آرزوی سالی پر از موفقیت برای شما.
سال نو مبارک
Damun jan salam, agha be nazare man mohajerat rahe hale dadash
خوب پس منم نمیگم عیدت مبارک
اما میگم امیدوارم سال دیگه این موقع چنین حسی نداشته باشی
بهترین ها رو برات آرزو میکنم
Wow !!
ایول دامون ... حال کردم .. فکرشم نمی کردم یکیو ببینم که عین حسم رو داشته باشه ... این صفحه ی ۳۶۰ منو ببین چی نوشته بودم ... البته کوتاه بود و زیاد بهش نپرداختم همون ۳-۴ تا متن آخر :
http://blog.360.yahoo.com/blog-RRCwLTYierbCasDQyemHKKRl2quN
راستی تو توی ۳۶۰ نیستی ؟ و اما عید ... حس امسال من هم به نسبت همیشه عجیب تر و شدیدتر بود .. عدم تعلق خاطر کاملا منطقی و جدی به این آداب و رسوم که یک قرارداده و برای من هیچ جذابیت و معنایی نداره .. به خصوص که اجبارها و وظیفه ها بیشتره ... موظف به دیدن بعضیا .. هر کیو می بینی ماچ و بوسه و تبریکات تکراری طوطی وار احمقانه که عین یک ربات تحویلت میدن !! عین صلوات ها و ذکر گفتن هاشون .. راستی می دونی که سربازیم .. افتادم ۰۲ افسریه .. نمی دونم بعد از تقسیم کجا می افتم .. بگذریم که جریانش و مسایلش خیلی مفصل و غم انگیز و دور از موضوعه ... توی این وبلاگ متن سوم فکر کنم باشه پارادکس های نوروز رو بخون .. وبلاگ یکی از رفقای اندیشمند مارکسیستمه که بی نظیره .. هرچند نقطه ی پایان گذاشته واسه این بلاگ .. ترجمه هاش بی نظیره ... http://www.bafandeh.blogfa.com/
بهت تبریک میگم که خوب داری از هنجارها و آموزه های فسیل شده فاصله می گیری ولی مراقب باش که تلخی و فشارش اگه جایگزینی پیدا نشه و به استقلال نرسونی خودتو خیلی سنگینه .. خرد کننده ست .. همون فشاری که من دارم تحمل می کنم .. کاش می شد باهات آنلاین حرف می زدم .. مفصله و من هم بی حوصله .. باید مثال بزنم و ... که نمی تونم .. فعلا اینو داشته باش شاید خودم نوشتمش تو بلاگ ... پاینده باشی رفیق
سلام سلام
اومدم بگم اپیدم با زیر باران البته بی مناسبت با عید نیست ولی اختصاص به عیدم نداره
زیر باران بیا قدم بزنیم
حرف نشنیده ای بهم بزنیم
نو بگوییم و نو بیندیشیم
عادت کهنه را به هم بزنیم
وزباران کمی بیاموزیم
که بباریم وحرف کم بزنیم
چشم انتظار نذاری منو ها زود بیا
به امید دیدار
سلام .
چرا ؟ ما ناچاریم یک طوری از دل مردگی فرار کنیم
ظاهرا برای شما ضروری تر است /
عید بهانه دستجمعی ماست.