پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

فردا

بعد از جدایی ها

آن بیقراریها

فردا تو می آیی

فردا تو می آیی

بعد از گسستنها

آن دلشکستنها

فردا تو می آیی

فردا تو می آیی...

روز ۱۵ ام

روز ۱۵ ام

پایان یا شروعی دوباره!

عقاب من!

بازی 15 روزه ما امشب به پایان میرسه. می دونم که قرار بود بازیگر اصلی این 15 روز تو باشی اما من چنان مجذوب این بازی شدم که فکر میکنم از تو هم جلوزدم!

میدونی، ما اشتباه بزرگی کردیم! اما شاید بزرگترین نتیجه این 15 روز رسیدن به همین اشتباه بود. در حقیقت ما بازی رو از دقیقه 90 شروع کردیم! میدونی من اینو کی فهمیدم؟  شب 14 ام وقتی در اوج خشم و ناامیدی به این حقیقت تلخ رسیدم که "من گم شدم" خودت قضاوت کن. مگه میشه برای خودی که گم شده زندگی کرد؟!

میدونی! من با یقین شروع کردم. اما امشب بعد از 15 روز به شک رسیدم. شک چیز خوبیه! تردید یعنی هستی، زنده ای. تردید یعنی جستجو. در مقابل یقین که بوی ایستادن و مردن میده. من به شک رسیدم! نسبت به زندگی، جامعه، تو و خودم!!!

 

دوست ندیده ام، با توام! آره با تو! تویی که حتما برای یه نفر یا عقابی یا شقایق

 

تو اونی نیستی که دیگران و حتی خودت تصور میکنی. تو مجموعه تجربه ها، آموخته ها، شکستها و موفقیتهات نیستی! تو ورای همه اینهایی. چیزی برتر از عادت، بالاتر از روزمرگی، بزرگتر از موفقیت، گرانبهاتر از تجربه!

میدونی بعد از 15 روز به این نتیجه رسیدم که مساله این نیست که بتونیم برای خودمون زندگی کنیم یا نه. مساله اینه که بدونیم ما کی هستیم! زندگی کردن برای یه خود تقلبی به اندازه زندگی کردن برای دیگران زجرآوره. خودت رو بشناس! جوهر حقیقی وجودت رو. همونی رو که از چشم خدا چکیده. اون شبنم زلالی رو که قراره دوباره روزی به آفتاب ملحق شه. چیزی رو که خلق شده بشناس و باور کن. نه چیزی رو که خلق کردی یا برات خلق کردند و من باور دارم که لحظه رسیدن به من، لحظه بزرگ رسیدن به اشراقه! لحظه وارد شدن به نیروانا. همون سکوت ابدی!

بازی جدید از امشب شروع میشه. این بازی دیگه مال من و تو نیست. همه دعوتند اما این یه بازیه گروهی هم نیست. چیزیه بین تو و تو! دیگه شمارش معکوسی در کار نیست، عجله ای برای رسیدن وجود نداره. رقابت توش بی مفهومه. هرچی که هست بین خودته و خودت. موفق باشی!!!

 

 

۱۵ روز از زندگی ؟؟؟ روزه من

۱۵ روز برای خودت زندگی کن!!!

۱

یک روز بیشتر به پایان این 15 روز نمونده. اما الان که برمیگردم و نگاهی به گذشته میندازم، با این حقیقت تلخ مواجه میشم که من نه در این 14 روز و در 14 روزهای بیشمار گذشتم هیچ وقت نتونستم برای خودم زندگی کنم. زندگی من، زندگی ما، به قول یه نفر یه تراژدی- کمدیه. بعضیها قسمت کمدی شو میبینن و برا خودشون خوشند. بعضی ها قسمت تراژدی رو و افسردن و آدمای خیلی معدودی هم هستند که هر دو روی زندگی رو دیدن و حس کردن. به جز این عده خیلی خیلی کم که شاید به اون درجه ای رسیده باشند که بتونن برای خودشون زندگی کنن، بقیه همه اسیریم. اسیر جامعه، اسیر اخلاق، اسیر عرف و اسیر مسوولیت هامون. این آخری دردناکترینشونه. چون ما اسیر خودمونیم. اسیر اعتماد خشک و خالی هستیم که نزدیکترین کسامون بهمون کردن. من حالم داره از این اعتماد به هم میخوره. دیگه حالم از شنیدن اینکه چه آدم عاقلیم به هم میخوره. پایه های اعتمادی که قراره با یه کلمه، یه حرکت، یه شک فرو بریزه، به چه دردی میخوره؟ اعتمادی که بدست آوردنش مستلزم فنا شدن منه به چه درد من میخوره؟ به من اعتماد کن. من. نه اون چیزی که توی ذهنت از من ساختی. به اون چیزی  که هستم اعتماد کن نه اون چیزی که میخوای باشم. خسته شدم از بس سعی کردم اشتباه نکنم.خسته شدم از بس تلاش کردم منطقی باشم. خسته شدم از لبخند زدن. از تظاهر، از مطابق میل همه بودن. از عاقل بودن از  از از... خسته شدم از این خود تقلبیم!! من گم شدم. من جایی تو این به قهقرا رفتن، کنار جاده ای، زیر پلی، کنار چپری افتادم و  مردم. این ماسک که میخنده. این عروسک که همه کاراش مطابق معیارهای جامعست من نیستم. من گم شدم. من گم شدم...

۱۵ روز از زندگی ؟؟؟ روزه من

۱۵ روز برای خودت زندگی کن!!!

 

2

2 نه حس گاها آزار دهنده تنهاییه 1 رو داره، نه به ابتذال 3 کشیده شده

2 معنیش من و تو نیست

من و تو میشه1+1

2، 2+0 نیست

2+0 یعنی فقط من، من با یه شخصیت دوگانه

2، هیچ عددی منهای هیچ عدد دیگه ای نیست

x-y=2، یه معادله غلطه. کم شدن، هیچ وقت به 2 نمیرسه.

2 تقسم هیچ عددی بر عدد دیگه ای نیست. نتیجه تقسیم شدن اگه خیلی خوش شانس باشی میشه 1 اگه یه خورده بدشانس باشی میشی یه عدد کسری! اعشار میخوری. اعشار نشانه نقصه. عدد اعشار خورده از شماره قبلیش برا همیشه جدا شده اما هیچ وقتم به عدد بعدی نمیرسه و اگه خیلی روی تقسیم اصرار کنی آخرش به صفر میرسی. صفر یعنی سقوط!!

معنی 2 یه معنی انتزاعی و مجرده

2 محصول یه پروسه ریاضی نیست

2 اگه در یک لحظه خلق نشه، بوجود اومدنش دیگه محاله

یاد جمله جبران خلیل افتادم که میگه

"خطاست اگر بیندیشیم عشق حاصل مصاحبت دراز مدت و باهم بودنی مجدانه است. عشق ثمره خویشاوندیی روحیست و اگر این خویشاوندی در لحظه ای تحقق نیابد در طول سالیان و حتی نسلها نیز تحقق نخواهد یافت"

2 یعنی ما!!!

 

۱۵ روز از زندگی ؟؟؟ روزه من

۱۵ روز برای خودت زندگی کن!!!

۳

خدا همیشه با منه

اما

بعضی روزا هست که حتی می تونم صدای نفساشو دم گوشم احساس کنم

یا صدای قدمهاشو بشنوم که آروم و آهسته کنارم حرکت میکنه

یا دست نوازشش رو حس کنم که روی سرم کشیده میشه

بعضی روزا هست که دلم می خواد سرم رو بذارم رو شونه خدا

چشامو بندم

و رها شم از همه چیز

بعضی روزا هست که...

خدایا

فریاد کشیدم

زمزمه کردی

مشت زدم

نوازش کردی

گریه کردم

لبخند زدی

خدایا

ممنونم به خاطر امروز

ممنونم به خاطر همه روزای زندگیم

ممنونم که هستم!!!

می دونی

امروز حتی صدای قدمهات هم نمی اومد!!

ممنونم که منو امروز توی آغوشت حمل کردی

 

۱۵ روز از زندگی ؟؟؟ روزه من

۱۵ روز برای خودت زندگی کن!!!

۴

من فردا صبح از نتیجه سه سال تلاشم در دانشگاه دفاع می کنم.

نه دفاع کلمه قشنگی نیست

آدمو یاد حمله میندازه

من فردا نتیجه سه سال تلاش خودم و استادامو در حضور همه اعلام می کنم و به سوالاشون در مورد کارام جواب می دم

آره این قشنگتره

اگه بگم فردا جات خالی نیست

دروغ گفتم

جات خیلی خالیه

مثل همیشه

اگه بگم به نبودنات عادت کردم

دروغ گفتم

نبودن تو بیشتر از بودن بقیه احساس میشه و حقیقیه

اما

بازم مثل همیشه چاره ای ندارم

فردا تو نیستی

اما

هنوز کسایی برام باقی موندن که نذارن جای خالیتو زیاد حس کنم

خوشحالم که فردا زیادم تنها نیستم!!

۱۵ روز از زندگی ؟؟؟ روزه من

۱۵ روز برای خودت زندگی کن!!!

۵

من دیگه بچه نمیشم

دیگه بازیچه نمیشم...

۱۵ روز از زندگی ؟؟؟ روزه من

۱۵ روز برای خودت زندگی کن!!!

۶

انتظار کشیدن فقط تو یه حالت قشنگه

اگه منتظر چیزی باشی که مطمئنی اتفاق نمی افته

در غیر این صورت

انتظار، دردناکترین و سخت ترین راه خود کشی یه