پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

تو خود حدیث مفصل بخوان از این معنی

دامون: کلیه این احادیث از کتاب چهل حدیث در احکام بانوان, نوشته محمد شاکر الشریف, ترجمه اسحاق ابن عبدالله دبیری العوضی عینا نقل قول شده است, بنابراین هیچ گونه مسوولیتی در قبال صحت و سقم احادیث و ترجمه فارسی آنها بر عهده اینجانب نمی باشد.

.............................................................................................

 

زن در اسلام نقش مهمی را ایفا می کند. بعضی از امتهای قبل هیچ حقی را برای زن قائل نبودند و حق او را از او سلب می کردند ولی اسلام تمامی حقوق مشروع را به زن باز گردانید. زن نصف جامعه اسلام و بشریت را داراست. او مادر, خواهر, دختر و... است. خواستیم با ترجمه کردن این احادیث که ویژه خواهران می باشد خدمتی به آنها کرده باشیم و بدانند که به دست فراموشی سپرده نشده اند...

 

  1. عبدالله بن عمر از رسول الله روایت می کند که فرمودند: ((لا تمنعوا نساء کم المساجد وبیوتهن خیر لهم))

زنان خود را از رفتن به مساجد منع نکنید. ولی خانه هایشان (برای نماز خواندن) بهتر (ثواب بیشتر) از مساجد دارد.

 

  1. عایشه از رسول الله روایت میکند که فرمودند: ((قد اذن ان تخرجن فی حاجتکن))

برای قضای حاجات و برطرف کردن آن به شما اجازه خروج از خانه داده شده است.

 

 

  1. عبدالله بن مسعود از رسول الله روایت می کند که فرمودند: ((ان المراة عورة فاذا خرجت استشرفها فها الشیطان و اقرب ما تکون من وجه ربها و هی فی مقر بیتها))

زن عورت است و هنگامی که از خانه بیرون رود شیطان او را زینت و آرایش می دهد و نزدیکترین جا به خدایش درون خانه اش می باشد.

استشرفها الشیطان: او را در چشمهای مردان زینت و آرایش می دهد تا به او نگاه کنند. تا آنها را فاسد کند.

 

  1. ابو موسی اشعری از رسول الله روایت می کند که فرمودند: ((اذا استعطرت المرة فمرت علی القوم لیجدوا ریحها فهی کذا و کذا, قال قولا شدیدا و فی لفظ: فهی زانیة.))

اگر زن به خود عطر و بوی خوش زد و بر قومی (مردان) عبور کرد تا بوی او را بشنوند پس او چنین و چنان است. سخنی بسیار شدید و غلیظ. و در لفظ دیگر: پس او زناکار است.

 

  1. ابو اسد الانصاری -در حالی که از مسجد بیرون می رفت و مردان با زنان در راه با هم اختلاط میکردند و درهم می آمیختند- از رسول الله شنید که به زنان چنین فرمودند: ((استاخرن فانه لیس لکن تحققنا الطریق, علیکم بحافات الطریق, فکانت المرة تلتصق بالجدار حتی ان ثوبها لیلعلق بالجدار من لصوقها به.))

ای زنان کنار روید که برای شما به وسط راه رفتن جایز نیست. بر شماست که از کنار راه و جاده روید. پس زن خود را به دیوار می چسبانید تا اینکه لباسش به دیوار میچسبید تا برود.

 

  1. از ابو الملیح الهذلی روایت است که بعضی از زنان شهر (حمص) اجازه دخول به عایشه خواستند. عایشه گفت: ممکن است شما از کسانی باشید که به حمامهای عمومی (استخر شنا) داخل می شوید. از رسول الله شنیدم که می فرمود: ((ایها امراة وضعت ثیابها فی غیر بیت زوجها فقد هتکت ستر ما بینها و بین الله.))

هر زنی لباس خود را در غیر از خانه شوهر بیرون آورد او ستر و پرده بین خود و خدا را پاره کرده است.

 

  1. انس روایت میکند که رسول الله بر زنی که بر قبری ایستاده و گریه می کرد عبور کرد و فرمود: ((اتقی الله واصبری.))

تقوا پیشه کرده و صبر کن.

 

  1. ام بشر گوید: ((خطب امراة البراء بن معرور, فقالت: انی شرطت لزوجی ان لا اتزوج بعده. فقال النبی: ان هذا لا یصلح.))

رسول الله از زن البراء بن معرور خواستگاری کرد. زن در جواب گفت: من با شوهرم شرط بسته ام که بعد از مرگ او با دیگری ازدواج نکنم. رسول الله در جواب فرمودند: این شرط جایز نیست.

 

  1.  رسول الله فرمودند: ((لا یجوز للمرة امر فی مالها اذا ملک زوجها عصمتها.))

جایز نیست که زن وقتی شوهر کرد از مال خود هدیه کند مگر با اجازه شوهر.

شرح حدیث:

در کتاب (عون المعبود شرح سنن ابی داوود 9/462-463) در شرح حدیث بطور خلاصه چنین آمده است: مقصود از مال خود, چون عقل و خرد زنان کم است, ناقص العقل هستند پس نباید در مال خود تصرف کند مگر با مشورت شوهر خود آن هم از باب ادب و استحباب. پس اینجا نهی تنزهی است نه تحریمی. علما دیگر من جمله اللیث بن سعد گفته اند این بطور مطلق است. پس اگر هم زن رشید و عاقل باشد برایش جایز نیست که در مال خود تصرف کند نه در مقدار ثلث آن و نه کمتر مگر اینکه مال ناچیزی باشد. طاووس و مالک گفته اند که جایز است به اندازه ثلث و کمتر از آن صدقه دهد اما بیشتر از آن باید با اجازه شوهر باشد.

 

  1. از عبد الله بن مسعود روایت است که گفت: ((لعن الله الواشهات والمستوشهات والنامصات والمتنمصات والمتفلجات للحسن المغیرات خلق الله, ما لی لا الهعن من لعن النبی و هو فی کتاب الله: و ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا.))

خداوند خالکوب و خالکوب کننده و نامص (باریک کردن ابرو و کسی که برای دیگری این کار را انجام دهد) و کسانی که بین دندانهای خود فاصله قرار می دهند و می گشایند (برای زیبایی) و اینها همه از تغییر خلق و آفریده خداست, لعنت کرده است پس چرا من کسانی که پیامبر آنها را لعنت کرده, لعنت نکنم و آنهم در کتاب خداست که می فرماید: آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید) و آنچه نهی کرده خودداری کنید و از خدا بپرهیزید.

 

  1. از عایشه روایت است که: (( ان امراة من الانصار زوجت ابنتها, فتمعط شعر راسها, فجاءت الی نبی فذکرت ذلک له, فقالت: ان زوجها امرنی ان اصل فی شعرها, فقال: لا, انه قد لعن الموصلات.))

زنی از انصار دخترش را به ازدواج یکی درآورد و موهای سرش افتاد و به نزد پیامبر آمد و جریان را به او عرض نمود و گفت شوهرش به من امر کرده که برای او موهای دیگری (باروکه) بیاورم. آنحضرت فرمودند خیر اینکار را مکن چون کسانی که مو را وصل می کنند لعنت شده اند.

 

  1. ابو سعید الخدری از رسول الله روایت می کند که فرمودند: ((کانت امراة من بنی اسرائیل قصیرة تمشی مع امراتین طویلتین فاتخذت رجلین من خشب و خاتما من ذهب مغلق مطبق ثم حشته مسکا و هو اطیب الطیب, فمرت بین امراتین فلم یعرفوها فقالت بیذها هکذا و نفض شعبة (احد الرواة) یده.))

زنی از زنان بنی اسرائیل کوتاه قد بود و با دو زن بلند قد می رفت. این زن دو پای تخته ای و یک انگشتر از طلا که بسته بود برای خود گرفت و آنرا پر از عطر مشک نمود و مشک از بهترین عطرهاست, پس بین آن دو زن بلندقد رفت و آنها او را نشناختند و او با دست خود به طرف آنها اشاره کرد.

شرح حدیث:

در شرح امام نووی بر صحیح مسلم 15/9 چنین آمده: حکم این عمل که زن انجام داد در شریعت اسلام اگر قصد و نیت او خوب باشد مانند اینکه پوشیدن خود را بخواهد تا اذیت و آزار نبیند, جایز است اما اگر قصذ افتخار و تکبر و تشبه به کسانی که بلندقد می باشند را داشته باشد و مردان را گول بزند, این عمل حرام است.

 

  1. از ابوهریره روایت است که پیامبر فرمودند: ((ویل للنساء من الاحمرین الذهب و المصفر.))

وای بر زنانی(که دو چیز سرخ را برای مردان اجانب نمایان کنند) طلا و لباس سرخ رنگ خود را.

 

  1. عبدالله بن عباس روایت می کند که : ((لعن رسول الله المتشبهن من الرجال بالنساء و المتشبهات من النساء بالرجال.))

پیامبر زنانی را که خود را به مردان همانند می کنند و مردانی که خود را به زنان همانند می کنند, لعنت فرموده است.

 

  1. عبدالله بن عباس روایت میکند که: ((ان جاریة بکرا اتت النبی فذکرت ان اباها زوجها و هی کارهة, فخیرها النبی.))

دختیر باکره نزد رسول الله آمد و گفت پدرش او را به ازدواج کسی در آورده که او را نمی خواهد و کراهت دارد. رسول الله او را به اختیار خودش گذاشت. یعنی به او اختیار دادکه اگر بخواهد نزد او بماند وگرنه او را ترک کند.

 

پینوشت: در ادامه این مطلب خواندن فرازهایی از صحیفه الاسرار امام خمینی را به همه دوستان عزیز توصیه می کنم.

مرگ و زندگی یا زندگی و مرگ؟؟!

 

 

کسی که این متن رو نوشته و این عکس رو گرفته من نیستم.

عقاب من, گاهی وقتها که اینطوری ساده و پر از یه اشتیاق مرموز از مرگ حرف میزنی وحشت از دست دادنت همه زندگیمو پر میکنه. خوب میدونی که زندگی من با تارهای نامرئی به زندگی تو گره خورده. من حتی تا اونور مرزهای جاودانگی هم باهات میام. فقط تنهام نذار. هیچ وقت. هیچ وقت. هیچ وقت...

  ....................................................................................................

رضا وقتی داشت پرواز می کرد و از زیر وایزر مشکی رنگش آبی بی انتهای دریا رو تماشا می کردنمیدونست 10 ثانیه دیگه میمیره. سعید خان (با حروف بزرگ انگلیسی!) وقتی داشت چشماشو تو چشمای بچه اش باز و بسته میکرد فکر نمی کرد که بمیره و ... و منی که الان دارم می نویسم چه ضمانتی دارم واسه نفس کشیدن؟

مرگ خیلی ساده است. حتی واسه خلبانهای تو کابین که می خوان eject کنند ولی دسته eject عمل نمیکنه. واسه اونهایی هم که از هواپیما میپرند بیرون و چترشون وا نمیشه هم ساده است. حتی واسه اونی هم که میره بالای چوبه دار ساده است (فکر میکنم) با اینکه خودشو خیس میکنه ولی ساده است مثل امروز عصر.

یه موش توی اتاقم بود. می خواستم بکشمش. میدونستم که مار نیست که نیشم بزنه, شیر نیست که پاره پاره ام کنه. موشه. ولی وقتی می دوید یه متر میپریدم هوا.

((مرگ مثل دویدن موش میمونه تو اتاق من))

پدر و مادر و زن و شوهر و بچه و همه رو میذاری و میری. پولت رو, قرضهاتو, حساب کتابهایی که واسه آینده داشتی همه رو میذاری و میری.

واقعا تا حالا به مرگ فکر کردیم؟ نه فقط به مرگ. به زندگی و مرگ. همین الان که جمله قبلی رو نوشتم یه چیزی به ذهنم رسید. یه سوال! چرا همیشه میگن مرگ و زندگی؟ چرا نمیگن زندگی و مرگ؟ به کدومش باید بیشتر فکر کرد؟ کدومش مهمتره؟

من شخصا زیاد به مرگ فکر کردم. ولی فقط به خود مرگ. تا حالا یادم نمی یاد همزمان به جفتش فکر کرده باشم و مقایسه کرده باشم. مرگ با عظمت تره یا زندگی؟ مرگ بهتره یا زندگی؟ مرگ شیرین تره یا زندگی؟ خالص تر؟ دردناکتر؟ با اهمیت تر؟...

به قول شاملو تو سکوت, از کسی نمی پرسند کی میتونه خداحافظی کنه. به ناگاه باید باهاش رودررو بشه یا به قول خانلری تو عقاب: مرگ می آید و تدبیری نیست. نمیدونم این دو تا شاعر هم موقع گفتن شعر حس منو داشتن یا نه؟!

رضا می خواست عروسی بگیره و خانومش رو بیاره سر خونه و زندگیش. سعید خان (با حروف بزرگ انگلیسی) شاید تو فکر فروش مغازه بود یا شاید تو فکر آینده بچه هاش. ولی رفتن...

از رضا شوخی هاش مونده و طرز نگاهش و از سعید خان کارهای قشنگش, قربون صدقه رفتن هاش و نگاههای عمیقش.

از ما چی می مونه؟....

روحت شاد فروغ!

 

سخن از پیوند سست دو نام

و هماغوشی در اوراق کهنه یک دفتر نیست

سخن از گیسوی خوشبخت من است

و شقایقهای سوخته بوسه تو

 

 

بیوریتم

متن زیر خلاصه ای از  مقاله (آیا میدانید بیوریتم جیست؟) از مجله موفقیت، شماره 136 هست. با اینکه توی وبلاگ مطالب نقل قولی نمیذارم اما نقل این مطلب رو خالی از لطف ندیدم.

 

آیا می دانید بیوریتم چیست؟

آیا تا به حال از خود پرسیده اید که چرا همواره از نظر روحی، احساسی یا فیزیکی در وضعیت یکسان و ثابتی به سر نمی برید؟ چرا یک فرد نمی تواند همواره در یک حالت خاص به سر برد؟دانشمندان به وجود سیکلهایی در بدن انسان پی برده اند که بیوریتم نامیده می شوند. این سیکلها قادرند مواردی نظیر قدرت، تحمل، میزان مقاومت در برابر امراض ، عواطف، توان یادگیری و سایر موارد را تحت تاثیر خود قرار دهند.قدمت بیوریتم به دوران ماقبل تاریخ بر می گردد. چینی ها با بهره گیری از علم ستاره شناسی آن را مورد استفاده قرار می دادند.

  

 

 انواع سیکلهای بیوریتم

صدها نوع سیکل در بدن انسان وجود دارد که سه سیکل فیزیکی، احساسی و ادراکی از اهمیت خاصی برخوردارند. هر سیکل حرکت خود را از بدو تولد فرد (روز صفر) آغاز می کند و پس از آن در طول دوره حیات فرد به طور سینوسی به سمت بالا و پایین دائما در حال حرکت است.

زمانی که سیکل در منطقه مثبت حرکت می کند فرد دارای حداکثر انرژی بوده و هرچه به جلوتر می رود انرژی خود را از دست می دهد. زمانی که سیکل وارد منطقه منفی می شود انرژی از دست رفته به مرور جبران می شود.

 

 سیکل فیزیکی

این سیکل به خصلت مردانگی فرد بر میگردد و غده آدرنال در بدن هم زمان و هم آهنگ با سیکل فیزیکی مار می کند. دوره این سیکل 23 روز است و مواردی نظیر قوت، تکاپویی، بنیه، توان، نوآوری و ابتکار را تحت کنترل دارد. در روزهای دوم یا 11ام که سیکل در بالای خط مبنا قرار داردشرایط جسمانی فرد در حالت شارژ شده است. مثلا روزهای 2 تا 9ام بهترین روزها برای جراحی است. در روزهای 13ام تا 23ام سیکل در پایین خط مبناست. فرد به راحتی خسته شده و مستعد ابتلا به سرماخوردگی و سایر امراض است.

 

سیکل احساسی

این سیکل بیشتر به خصلت زنانگی فرد باز می گرددو احساسات را تحت کنترل دارد. دوره این سیکل 28 روزه است که میزان حساسیت و خلق و خوی افراد را تحت کنترل دارد. روزهای 2 تا 4 ام (بالای خط مبنا) خلاقیت، احساسات، عشق و حس همکاری در وضعیت مطلوبی قرار دارد. برعکس در روزهای 16 تا 28 احساس بی حوصلگیو بدخلقی به فرد دست خواهد داد.

 

سیکل ادراکی

از سلولهای مغز نشات می گیرد و غده تیروئید همگام با این سیکل کار می کند. دوره ای به مدت 33 روز دارد و توان یادگیری، تفکر تحلیلی ، منطق و تصمیم گیری فرد را تحت کنترل دارد. روزهای 2 تا 16 (روزهای بالای خط مبنا) فرد به نحو مطلوب تری فکر کرده و تصمیم می گیردو در امتحانات موفق عمل می کند اما در روزهای 18 تا 33 ظرفیت و توانایی تفکر فرد کاهش می یابد.

 

روزهای بحرانی و صفر

هنگامی که سیکل از منطقه منفی با سطح مبنا برخورد می کند فرد روز صفر خود را سپری میکند و در صورت برخورد با سطح مبنا از منطقه مثبت به این روز، روز بحرانی می گویند. در این روزها توانایی های مرتبط با یک سیکل خاص حالتی متزلزل و ناپایدار دارد. اینروزها پر از خطر و دشواری هستند. در اینر وزها باید بسیار مراقب بود و از انجام کارهای مهم و حساس مربوط به هر سیکل خودداری کرد. روزهای بحرانی 24 ساعت (بنا به اعتقاد برخی دیگر 48 ساعت) طول می کشند. یک دوره بحرانی 24 ساعته از 12 ساعت قبل از تولد فرد آغز شده و تا 12 ساعت بعد از تولد طول می کشد. فرد باید سعی کند در این ساعات در خانه بماند زیرا در این ساعات بحران در نقطه حداکثر خود قرار دارد. نقاط بحرانی سیکل فیزیکی در روزهای 1 و 5/11 ، سیکل احساسی در روزهای 1 و 14 و سیکل ادراکی در روزهای 1و 5/16 واقع شده اند.. در کشور ژاپن رانندگان قطارهای سریع السیر در روزهای بحرانی خود مجاز به رانندگی نیستند و پزشکان بیمارانی را که سیکل فیزیکی آنها در وضعیت بحرانی است هرگز زیر تیغ جراحی نمیبرند.

 

پی نوشت:

توی اینترنت بعضی سایتها این امکان رو دارند که با وارد کردن تاریخ تولد وضعیت سیکلهای فرد رو نشون بدن. من آدرس یکی از این سایتها رو که یک برنامه برای این کار توش هست رو براتون گذاشتم. البته خودم هم همین الان دانلود کردم و هنوز استفادش نکردم. راست و دروغش پای خودتون!!!البته برای این کار باید روز و ساعت دقیق تولدتون رو بدونین

 

 http://www.whitestranger.com/downloads.htm

 

برای عقابم

..........

زندگی این اسارت کوچک

تو را چون بلوغ مانده در پیراهنم که گه گاه سرکشی میکند و

به غارت میبرد تمام شرم و حیا را

به من بخشیده

این بار،
کنار اسمت نقطه چین نخواهم گذاشت، اگرچه

میترسم

می نویسمت

به هیئت حرف حرف نامت

می نویسمت

شاید جسارت من هم در آینده های آینده رسوب کند

.......

 

مرسی سیاوش به خاطر این شعرنامه که خیلی وقت پیش تو وبلاگت گذاشته بودی و امروز حرف دل من رو فریاد میزنه

 

 

 

وهم سبز

این شعر شاید تلخ ترین شعر فروغه و به گمان من زیباترین شعرش حتی تلخ تر و زیباتر از مرگ من!! برای یکی از دوستانم قسمتهاییش رو کامنت کردم و یهو هوس کردم متن کامل شعر رو اینجا بذارم

تمام روز را در آئینه گریه میکردم
بهار پنجره ام را
به وهم سبز درختان سپرده بود
تنم به پیلهء تنهائیم نمیگنجید
و بوی تاج کاغذیم
فضای آن قلمرو بی آفتاب را
آلوده کرده بود
نمیتوانستم ، دیگر نمیتوانستم
صدای کوچه ، صدای پرنده ها
صدای گمشدن توپهای ماهوتی
و هایهوی گریزان کودکان
و رقص بادکنک ها
که چون حبابهای کف صابون
در انتهای ساقه ای از نخ صعود میکردند
و باد ، باد که گوئی
در عمق گودترین لحظه های تیرهء همخوابگی نفس میزد
حصار قلعهء خاموش اعتماد مرا
فشار میدادند
و از شکافهای کهنه ، دلم را بنام میخواندند


تمام روز نگاه من
به چشمهای زندگیم خیره گشته بود
به آن دو چشم مضطرب ترسان
که از نگاه ثابت من میگریختند
و چون دروغگویان
به انزوای بی خطر پناه میآورند


کدام قله کدام اوج ؟
مگر تمامی این راههای پیچاپیچ
در آن دهان سرد مکنده
به نقطهء تلاقی و پایان نمیرسند ؟
به من چه دادید ، ای واژه های ساده فریب
و ای ریاضت اندامها و خواهش ها ؟
اگر گلی به گیسوی خود میزدم
از این تقلب ، از این تاج کاغذین
که بر فراز سرم بو گرفته است ، فریبنده تر نبود ؟


چگونه روح بیابان مرا گرفت
و سحر ماه ز ایمان گله دورم کرد !
چگونه ناتمامی قلبم بزرگ شد
و هیچ نیمه ای این نیمه را تمام نکرد !
چگونه ایستادم و دیدم
زمین به زیر دو پایم ز تکیه گاه تهی میشود
و گرمی تن جفتم
به انتظار پوچ تنم ره نمیبرد !


کدام قله کدام اوج ؟
مرا پناه دهید ای چراغ های مشوش
ای خانه های روشن شکاک
که جامه های شسته در آغوش دودهای معطر
بر بامهای آفتابیتان تاب میخورند

مرا پناه دهید ای زنان سادهء کامل
که از ورای پوست ، سر انگشت های نازکتان
مسیر جنبش کیف آور جنینی را
دنبال میکند
و در شکاف گریبانتان همیشه هوا
به بوی شیر تازه میآمیزد

کدام قله کدام اوج ؟
مرا پناه دهید ای اجاقهای پر آتش - ای نعل های
خوشبختی -
و ای سرود ظرفهای مسین در سیاهکاری مطبخ
و ای ترنم دلگیر چرخ خیاطی
و ای جدال روز و شب فرشها و جاروها
مرا پناه دهید ای تمام عشق های حریصی
که میل دردناک بقا بستر تصرفتان را
به آب جادو
و قطره های خون تازه میآراید


تمام روز تمام روز
رها شده ، رها شده ، چون لاشه ای بر آب
به سوی سهمناک ترین صخره پیش میرفتم
به سوی ژرف ترین غارهای دریائی
و گوشتخوارترین ماهیان
و مهره های نازک پشتم
از حس مرگ تیر کشیدند


نمی توانستم دیگر نمی توانستم
صدای پایم از انکار راه بر میخاست
و یأسم از صبوری روحم وسیعتر شده بود
و آن بهار ، و آن وهم سبز رنگ
که بر دریچه گذر داشت ، با دلم میگفت
" نگاه کن
تو هیچگاه پیش نرفتی
تو فرو رفتی

ویتریول!!

متنی که در ادامه میخونین قسمتی از کتاب (ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد) اثر پائلولو کوئیلو هست. در حقیقت گلچینی از گفتگوی درونی ورونیکا بعد از بیدار شدن از بیهوشی در اثر یه خودکشیه ناموفق در بیمارستان روانیه.

گرچه که در پایان کتاب ورونیکا به نحو دردناکی تغییر میکنه اما این قسمت کتاب برای من خیلی جالبه! مگه 99/99% ماها همینجوری زندگی نمیکنیم؟!!!

(یه خورده طولانیه اما واقعا ارزش خوندن داره)

 

زنده ام! همه چیز قرار است دوباره از اول شروع شود. بیرون میروم و دوباره خیابانهای لیوبلیانا را میبینم. کارم را در کتابخانه به من برمیگردانند و در طول زمان رفتن به همان بارها و باشگاههای شبانه را شروع میکنم.

به اتاق اجاره ای ام در صومعه برمیگردم. تلویزیون را روشن میکنم تا همان برنامه های قدیمی را ببینم. ساعت شماطه دار را کوک میکنم تا درست در همان ساعتی بیدار شوم که روز قبل بیدار شدم و کارهایم را در کتابخانه به صورت خودکار تکرار کنم. روی صندلی هر روزه ام در پارک مینشینم و ساندویج میخورم و بعد دوباره سر کارم برمیگردم و به غیبت در مورد اینکه چه کسی با چه کسی رابطه دارد و کی از چی رنج میبرد گوش میکنم

مادرم مدام از من میپرسد که میخواهم با زندگی خودم چه کنم، چرا مثل دیگران نیستم تا اینکه یک روز خسته از تکرار مداوم این چیزها با مردی ازدواج میکنم که خود را مجبور کرده ام دوستش داشته باشم و او و من راهی برای دیدن رویاهای آینده پیدا میکنیم. خانه ای در حومه شهر، بچه ها، آینده بچه ها. در سال اول بیشتر با هم رابطه زناشویی داریم. سال دوم کمتر و بعد از سال سوم احتمالا فقط هر 15 روز یکبار به آن فکر میکنیم و هر ماه فقط یک بار به آن دست میزنیم و من میمانم که چه مرگم است چون شوهرم دیگر به من توجهی نمیکند. شروع میکنم به چاق شدن و بعد رژیم میگیرم اما هر بار مدام از وزن خود شکست میخورم. شروع به خوردن آن قرصهای حادویی که مانع افسردگی میشوند میکنم و چند بچه دیگر میاورم. به همه میگویم که بچه ها تنها دلیل من برای زندگی اند اما در واقع زندگی من تنها دلیل هستی آنهاست.

....

به کارم در کتابخانه ادامه میدهم. ساندویج هایم را در میدان جلو تاتر میخورم. کتابهایی را میخوانم که هرگز  نگران تمام کردنشان نیستم. برنامه هایی را از تلویزیون تماشا میکنم که درست مانند برنامه های ده، بیست و پنجاه سال پیشند. دیگر به بار نمیروم چون شوهری دارم که که انتظار دارد به خانه برگرددم و از بچه ها نگهداری کنم.

از آن به بعد زندگیم دیگر فقط به انتظار بزرگ شدن بچه ها و گذراندن تمام روز با فکر خودکشی سپری میشود اما در آن هنگام پیر و ترسو شده ام. تا اینکه در یک روز قشنگ به این نتیجه میرسم که زندگی همین است و لازم نیست نگرانش باشم. هیچ چیز تغییر نمیکند و این موضوع را میپذیرم

دعا

بریدا-6 (آخرین نقل قول)

خداوندا! ما انسانیم و عظمت خود را نمی شناسیم. فروتنی طلب خواسته هامان را به ما عطا کن. چرا که هیچ آرزویی پوچ و هیچ تمنایی بیهوده نیست. خداوندا! تنها با پذیرفتن آرزوهایمان هست که میتوانیم بفهمیم واقعا کیستیم.

خداوندا بگذار تا بفهمم هر رخداد نیکی که در زندگیم رخ می دهد به خاطر آن است که سزاوار آنم. خدایا بگذار که آنقدر فروتن باشم تا بپذیرم که با دیگران تفاوتی ندارم.

خود را بدتر از دیگران دانستن یکی از بیرحمانه ترین کارکردهای غرور است. چرا که همچون ویران کننده ترین شیوه متفاوت بودن به کار می رود.

این یکی مونده به آخرین پست بریداست! از همه دوستای گلم دعوت کنم اگه مطلبی دارند از این کتاب که خوششون اومده و من اینجا نذاشتمش یا هر حرف و نظری زاجع بهش دارن در بخش نظردهی بنویسنش. تصمیم دارم آخرین پست مربوط به بریدا نقل قول نظرات دوستای عزیزم در مورد این کتاب باشه.

منتظرم

دامون