پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

خانه

بودن

و فقط و فقط بودن

آدمها فوق العاده اند. حتی وقتی سه نفری با هم حرف میزنند و تو نصف بیشتر حرفها را نمیفهمی

و میخندند و تو هم میخندی. بی هیچ دلیلی برای خندیدن. بی هیچ دلیلی.

لم دادی روی مبل و Porcupine Tree گوش میدی. Lazarus و یادآوری خاطراتی نه چندان دور. خاطراتی که آزاردهندگیش عجیب با احساس آرامشی که این آهنگ بهت میده در تضاده. باید که بگذری. باید...

بقایای کیک، شیشه شراب سفید باز نشده و به هم ریختگی لذت بخش خونه. خونه! چه کلمه عجیبی. حسی که سالها بود فراموشش کرده بودم. خوابگاه تهران که فرسنگها دور بود از تعریف خونه و این دربدریهای یک ساله هیچ وقت جایی به معنای واقعی خونه رو برام به همراه نیاورد. اما اینجا، این آخرین پناهگاه که نیمه جان و به هم ریخته بهش رسیدم و بهش چسبیدم، اینجا فوق العاده است. 

sentimentalباز هم Porcupine Tree درام و Steve Wilson و رویا و کابوس درهم آمیخته می شن.


نظرات 2 + ارسال نظر
V چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 04:03 ب.ظ

Kojai lanati

مهدی دوشنبه 29 آبان 1391 ساعت 07:25 ب.ظ http://shereparsi.persianblog.ir

:)
خانه من آنجاست
که دل هیچ کسی پر غم نیست
قبله اش خانه مرگ
خانه شیون نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد