پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

حقیقت به جای رویا

در این 4 سال اولین بار بود که یک ماه کامل از دست رفت! در نهایت چرخه شکسته شد و چقدر عالیه که بلاخره نظم کذایی این وبلاگ به هم خورد و فوبیای آزاردهنده من برای به روز کردن اینجا حداقل یک بار در هر ماه اونهم به هر قیمتی اینطور از بین رفت...

نه اینکه حرفی نباشه برای گفتن که برعکس خروارها خروار کلمه و تجربه نو و بی بدیل دارم برای نوشتن. تنها چیزی که کمه احساس نیاز به اینطور بیان کردنشونه. شاید هم این فیس بوک مادر به خطا باعثشه. عادت به نوشتن و خوندن متنهای دو بند انگشتی. فشار دادن یک دکمه برای بیان کردن احساساتت، افکارت، اینکه تعطیلات آخر هفته رو چه کار کردی، با کی ها کجا رفتی، به چی فکر کردی، داری چی کوفت میکنی، آخرین بار با کی خوابیدی، تو کدوم خراب شده ای هستی، خوشحالی؟ نگرانی؟ افسرده ای؟ زنده ای؟

فیس بوک، استفراغ همگانی چندین میلیون انسان...

..........................................................................................

نزدیک چهار ماهه که اینجام. سرخوشی روزهای اول خیلی سریع جاش رو به دلتنگی داد و دلتنگی هم چند ماه بیشتر دووم نیاورد. وقتی تصمیم میگیری در دنیای واقعیات زندگی کنی نه در خاطرات گذشته یا خیالات و رویاهای دور و دراز آینده لاجرم باید خیلی زود خودت رو جمع و جور کنی، پتانسیل ها و امکاناتت رو بسنجی و بهترین کار رو در لحظه انجام بدی.

استرالیا بهشت نیست. البته هیچ وقت چنین توهمی نداشتم که با جامعه ای بی عیب و نقص مواجه خواهم شد اما فرصت بزرگی که توی این یک ماه اخیر بدست آوردم که این کشور رو نه از بین آدمهای خوشحال در حال پرسه زدن در اطراف اپرا هاوس و فروشگاههای شیک سیتی بلکه از زبان و نگاه روایتگر مردم واقعیش بشناسم، این حقیقت رو بیشتر و بیشتر بهم ثابت کرد. بنابراین  اینجا  توی این بلاگ از استرالیای تبلیغ شده در کارت ویزیتهای وکلای مهاجرتی، استرالیای کارت پستالها، سرزمین رویایی مردم ایستاده در صف انتظار برای گرفتن اجازه ورود خبری نیست.

بگذارید خروارها خروار انسان دیگر روایتگر زیبایی هایی باشند که صد البته من منکرشون نیستم اما در تکرار و باز تکرارشون هم سودی نمیبینم.

اینجا کلونی سفید هاست جایی در دورترین نطقه از دنیایی که مردمش بهش تعلق دارند یا حس می کنند که زمانی تعلق داشتند.

اینجا سرزمین دزدیده شده بومی هاست. بومی های تا همین اواخر محروم از حتی حق تحصیل. بومی های غرق شده در الکل در عزای از دست دادن سرزمینهای اجدادی. بومی هایی که پلیس به خاطر هر از چندگاهی کشتنشون! حتی مواخذه هم نمیشه. بومیهایی که همیشه مطرودند، مظنونند و مورد تنفرند به خاطر تبدیل شدنشون به موجودات مفلوکی که اینجا شاهدشونیم.  دگردیسی که ثمره مستقیم سیاستهای دولتهای استرالیایی در طول تاریخ این مملکته.

اینجا سرزمین ساحلهای شمالی با ویلاها و پورشه ها و بنزها ست و محله های جنوبی و غربی عربها، ترکها، زردها و صد البته جامعه بزرگی از خود اوزیهای طبقه میانی و پایین جامعه

اینجا سرزمینیه که پناهنده ها رو برای سالها در مراکز شناسایی در بلاتکلیفی معلق نگه میداره. هویتشون، شخصیتشون، احساساستشون، هر آن اندک داشته هاشون رو هم ازشون میگیره و در نهایت اگر خیلی خوش شانس باشند تفشون میکنه به جایی در میان انبوه جمعیت کارگر چینی، اندونزیایی، فیلیپینی، عرب، ایرانی...

اینجا سرزمینیه که نفرت نژادی زیر نقابی از خنده های گل و گشاد به روی توریستهای ولخرج چینی که گله گله مشغول خرید کردن و فیلم گرفتنند و دانشجوهای بین المللی که بیرحمانه چاپیده می شوند و زردها و گندمگونهایی که بی سر و صدا در حال انجام دادن پایین ترین شغلهای جامعه با کمترین دستمزدها و امنیتهای شغلی هستند، پنهان میشه.

اینجا هم مثل همه جای دنیا سرمایه است که حکمرانی میکنه، بانکها هستند که سیاست کشور رو تعیین میکنند، پلیس هست که در خدمت سرمایه مخالفان رو سرکوب میکنه چنان که به عینه در جریان اشغال سیدنی در حمایت از جنبش وال استریت شاهدش بودم و در خشونت باور کنید که اگر بهش بال و پر بدهند چیز کمی از نمونه های داخلی ما نخواهد داشت، اینجا هم دادگاهها پتانسیل بالقوه تبدیل شدن به بیدادگاه رو دارند. اینجا هم انسانها با شغلها و محله ها و ماشین هاشون قضاوت میشوند، اینجا هم مردم در مقابل تلویزیون و روزنامه ها مسخ شده اند...

اما از آنجایی که هر تزی آنتی تز خودش رو بازتولید میکنه و استرالیا هم از این قاعده مستثنی نیست اینجا هم میشه نشانه های آشنا رو دید و بازشناخت.

انسانهایی با دردهای مشترک، شادی های مشترک، حرفهای مشترک و مبارزه که زیر پوست شهر جریان داره.

پرچمهای سرخ هم چنان بر افراشته اند و انسانها به زبانی بیگانه کلماتی آشنا رو سرود می خونند...




نظرات 6 + ارسال نظر
مهدی هومن سه‌شنبه 24 آبان 1390 ساعت 09:38 ق.ظ http://www.shereparsi.persianblog.ir

دامون عزیز همه جای دنیا اینه . سرزمین پول تبعیض و .... خوشحالم که دوران دلتنگی تو به این زودی داره تموم میشه البته سخته و می دونم گهگاه سراغت میاد اما امیدوارم هرچه زودتر خودتو با شرایط زندگی در اونجا هماهنگ کنی .
بعید می دونم تو آسمونها هم بهشت باشه چون مستلزم شرایطی هست که ما انسانها اونها رو نداریم . کاش می دونستم سیتیزن اونجا شدی یا نه ؟ یعنی می خوای برای همیشه اونجا بمونی یا یک دوران موقت هست ؟
در نهایتش می بینی که استرالیا هم برای دولتش کشوری هست برای خالی کردن جیب مهاجرین مثله خیلی از کشورهای دیگه
شاد و سبز باشی مثل سیب

فیلسوف دوشنبه 30 آبان 1390 ساعت 03:43 ب.ظ http://from-aus.blogspot.com

"فیس بوک، استفراغ همگانی چندین میلیون انسان..."
++++++++++++++++++++++++
این جمله از خودت بود؟

آره فکر کنم!

دختر بهار چهارشنبه 2 آذر 1390 ساعت 11:07 ق.ظ

دامون عزیزم چقدررر تلخ
عزیزم فکر می کنم فیلم سازهای ایرانی که تلخیها و سختیها رو به تصویر می کشند این نیست که زیبایی ها رو دیدن یا نگاه مثبتی به دنیا انداختن و تلخی ها رو به تصویر کشیدن به نظر من اونها سیاهی و تلخی رو (فقط)دیدند که اونو به تصویر کشیدن. میشه به همون شرایط نگاه مثبتی داشت که هر چند کاراکتر شخصی مجید مجیدی رو نمی پسندم اما نگاهش رو دوست دارم چون به شرایط ‌ِ واقعی و سخت نگاه میکنه ولی دیدن فیلمهاش طعم تلخی نداره. شاید اگه همین آواز گنجشگها رو مخملباف به جای مجیدی دیده و شنیده و به تصویر کشیده بود طعم فیلم خیلی فرق داشت.
میشه حقایق رو دید و نوشت همین حقایق که نوشتی ولی زندگی توش جریان داشته باشه. منظورم جریان زلال زندگیه.
همه اینها هست اینجا اونجا ولی اینقدر تلخ نیست اگه نگاهمون اینقدر تلخ نباشه.

فیلسوف چهارشنبه 2 آذر 1390 ساعت 11:14 ق.ظ http://from-aus.blogspot.com

سلام. بهت لینکیدم . به روزم

ترلان سه‌شنبه 15 آذر 1390 ساعت 08:36 ب.ظ http://tarlanam.blogfa.com

اگر من رو یادت میاد یا نمیاد..به هر حال سلام!
یه مدت خیلی سعی کردم فیس بوکی شم ولی حال و هوای اینجا فرق داره...اینه که هستم.از اول.

دختربهار سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 09:25 ق.ظ

پس کجایی تو؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد