پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

به نگار که هرگز زاده نشد...

قول داده بودی نگار

من هم قول داده بودم. من توی این سالها صدها قول شکستم نگار و به دنیا نیامدن تو ثمره شکسته شدن یکی از اون قول هاست.

قولت رو نشکن اگر توانایی به زنجیر کشیده شدن در بند اسارت آزادیت رو نداری!

مدتهاست که فکر می کنم خوشبختی تناقض عجیبی با آزادی داره. میدونی که کدوم خوشبختی رو میگم نه؟

قولت رو نشکن اگر توانایی شکستن بتهای زندگیت رو نداری!

همیشه می گفتی که من به دنبال آرزوهای بزرگی و تغییرات بزرگ و زیر و رو شدن های اساسی هستم. که زندگی در چیزهای کوچک جریان داره!

قولت رو نشکن اگر جسارت بریدن و بریده شدن از تمام نشانه های دردناک و آشنای زندگیت رو نداری!

به خودم نگاه میکنم. به استحاله های دردناک و مکررم. به تضادهای درونیم، به چالشهایی که درگیرم می کنند. به خودم نگاه می کنم. به خودی که با معیارهای سرزمین سنت زده ام بعد از سی سال زندگی به هیچ جا نرسیده و لذت می برم از بودنم، اینطور بودنم.

قولت رو نشکن نگار

کشتی که 12 سال منتظرش بودی به لنگرگاه رسیده و تو باید اورفالس رو برای همیشه ترک کنی.

بدرود پیامبر من!

بدرود برای همیشه...


نظرات 14 + ارسال نظر
سیاوش دوشنبه 23 اسفند 1389 ساعت 11:57 ق.ظ

چی شده ؟
آخرین بازمانده های دنیای قدیم رو دفن می کنی ؟ خوب می کنی !
ولی خودمونیم بازدید کننده هاتو برم ... نه اصلاْ اون آرشیوت با اون طول و درازاش تو حلقم ! چی گفتم ؟ خیلی وقت بود نیومده بودما .. با این حافظه مو و این اینترنتی که ندارم ..

آخرین بازمانده های دنیای قدیم رو که دفن شده بودند به اشتباه از گور کشیدم بیرون و وقتی بوی فاسد شدنش دنیام رو پر کرد تازه درک کردم که چه اشتباهی کردم!!
چیزی که دستگیرم شد این بود که برای تجزیه و واکاوی تجربه های قدیمی نباید با طرز فکر گذشته ام بهشون نگاه کنم و با ناخواسته عکس العملهای ناخودآگاه و ناآگاهانه قبلی رو در برابرشون تکرار کنم که واکاوی اینجوری هیچ فایده ای نداره.
من تغییر کردم و باید این رو بپذیرم و مطابق اون رفتار کنم و عکس العمل نشون بدم و کسانی که این تغییر براشون قابل درک و پذیرش نیست رو به حال خودشون بگذارم تا در خوشبختی خودشون سیر کنند و لذت عرش ببرند...
راستی مرسی بابت این کامنتهات. غوغا کردیااااااا یهو!!
به دوستانی که برای پستهای قبلی کامنت گذاشته بودند به خصوص فریده نازنینم که انگار کمی قهر کرده باهام !! پیشنهاد میکنم یک بار دیگه صفحه کامنتها رو چک کنند که پشیمون نمیشن
سیاوش عجب حرفی زدی دیشب یادته؟ ما سه تا انگار واقعا شدیم قسمتی از وجود همدیگه!! و این شگفت انگیز و به غایت زیباست.
مرسی که هستی٬ هستید...

سیاوش دوشنبه 23 اسفند 1389 ساعت 02:02 ب.ظ

چاکریم بابا !
و جای عزیز چهارمی مون همیشه خالی ...
..................................

خالی......
بیشمار سه نقطه برای چهارمیمون........

مهدخت دوشنبه 23 اسفند 1389 ساعت 04:23 ب.ظ

من تقریبا چیزی از این گذشته نفهمیدم....اگه شخصی نیست دوست دارم بیشتر بدونم :)

مهدی دوشنبه 23 اسفند 1389 ساعت 09:59 ب.ظ http://www.shereparsi.persianblog.ir

همیشه منتظر تنوشته های زیبای تو هستم

خاطره سه‌شنبه 24 اسفند 1389 ساعت 02:56 ب.ظ http://khaterehkh.blogsky.com

نفهمیدم چه شد!

سال نو مبارک

فریده سه‌شنبه 24 اسفند 1389 ساعت 03:43 ب.ظ

من قهر نکرده ام! فکرکردی رفتم و از دستم راحت شدی؟؟!!اینقدر پرت و پلاهای متناقض گفتی و من را پیچوندی که گذاشتم ادامه بحث را برای وقتی که ببینمت.مگه دستم بهت نرسه! نمی گذارم منو بپیچونی.
یک کاری کردی ادم جرات نمیکنه سوال بپرسه.میترسم بپرسم بگی نگار بچمه!!والا.
در ضمن خوشبختی با ازادی در تضاد نیست.تو با خودت در تضادی.من که میدونم ریشه همه اینها چیه....
راستی میگم یادته همیشه از عید بد میگفتی و من ناراحت می شدم؟ الان از عید بیزارم و هیچکاری برایش نمی کنم حتی یکجفت جوراب هم نخریدم خدا روشکر بقیه مثل من نیستند وگرنه تا الان همه رسوم ملی منسوخ شده بود!!



حالا قهر نکن هر کار دیگه ای کردی اشکالی نداره!!!
من کی تو رو پیچوندم اخه دختر؟!! به سوالات جواب دادم دیگه!! اما باشه اتفاقا خوب شد. اینجوری شاید یه روزی روزگاری ببینیم هم رو!
در مورد خوشبختی هم با تعریف هایالانش چرا کاملا در تضاده! این رو بدون تعارف و بدون شک کردن میگم. البته بحثش طولانیه و اینجا جاش نیست....
در مورد عید هم واقعا بهت تسلیت میگم که به عیدوفوبیای من مبتلا شدی!!

مهدی سه‌شنبه 24 اسفند 1389 ساعت 07:39 ب.ظ http://www.shereparsi.persianblog.ir

دامون عزیز وقتی گوش شنوایی برای حرفهایی از این دست نیست . وقتی بهم می گن فیمینیست ،‌زن ذلیل و .... بهتره منم کمتر بنویسم تا چشم کسی رو درد نیارم و کمتر بخونم تا گوش کسی از صدای شعرام آزرده نشه .
مردم ما بیشتر دوست دارن آهنگ سوسن خانم و گوش کنن و کنسرت رپ شهرداری رو برن .
ببخشید برداشت بد نشه . منظورم شما نیستی و قصد توهین به شما رو ندارم . منظورم افراد خانواده خودم هست و دوستان و اطرافیان و افرادی که در شب شعر فلان و فلان هستند .
پیروز باشی . سال خوبی رو از صمیم قلب برات آرزو می کنم . امیدوارم سال نو همراه با تحولی نو برات باشه و واقعاً سال نو بشه

مهدی سه‌شنبه 24 اسفند 1389 ساعت 08:19 ب.ظ http://www.shereparsi.persianblog.ir

نوروز باستانی بر شما مبارک [گل]

فریده چهارشنبه 25 اسفند 1389 ساعت 09:49 ب.ظ

نه دیگه اونقدر منو پیچوندی که شکل پیچک شدم.ولی گفتم که در مناظره حضوری حسابت را میرسم.اونجا دیگه نمیتونی از زیرش دربری.
در مورد کتاب جامعه شناسی خودمانی راستش من این کتاب را کامل نخوندم.فقط بخش هاییش دستم اومد و دیدم یک سری رسوم مضحک را خوب نقد کرده.برایم جالب بود.حالا اگه کتاب عمیق و خوبی نیست دیگه نمیدونم.البته به نظرم رسید ریشه شناسی تاریخیش اشتباه و مشکل داره.باید خودمم دانلود کنم یکبار کامل بخونم.
اره دیگه منم عیدوفوبیا گرفتم.راستش باید اعتراف کنم تماشای عجله و علاقه بعضی ها برای خرید عید حالم را بد میکنه.شاید بشه به بهانه مسافرت از زیر دید و بازدیدهای نفرت انگیز دررفت.لبخند زدن در جمع فامیل خییییییییلی برایم سخت شده.
راستی هایالانش کیه؟

منم این کتاب رو نخوندم اما سیاوش معمولا خوب تحلیل میکنه و نظراتش رو در مورد کتاب قبول دارم.
...آخه میدونی مسافرتهای عید هم به اندازه همون دید و بازدیدها مسخره است! البته اصلا مسافرت هایی که ما ایرانیها میریم فقط و فقط تکرار دقیق همون کارهایی هست که تو مسافرت قبلی کردیم... چی بگم بی خیال..
هایالانش رو از کجا اوردی دیگه؟!!! چه میدونم کیه یا چیه!!

فریده پنج‌شنبه 26 اسفند 1389 ساعت 02:19 ب.ظ

کامنت قبلی ام رسید؟ گفتم شاید نرسید اینو دوباره نوشتم..
پاسخی که به اولین کامنتم دادی را بخون تا بفهمی هایالانش چیه.ای خدااااااااااا کلی سرکار بودم.کلی به خنگبازی خودم خندیدم.ولی تو نخندی ها! وای از دست تو!

فریده دوشنبه 1 فروردین 1390 ساعت 04:07 ب.ظ

نوروز مبارک.به امید سالی بهتر شادتر و اینکه ادمهای بهتری بشیم.

دختربهار یکشنبه 7 فروردین 1390 ساعت 03:14 ب.ظ

دامون عزیزم
نمی دونم این روزها توی چه حال و هوایی هستی. اما من میخوام اومدن سال جدید رو بهت تبریک بگم. چون اگه این زندگی یه استاد تمام عیاره٬ پس حتما هممون در راه رشدیم. هیچ کودکی دوباره به گهواره برنمیگرده و هیچ جوجه ای به تخم٬ پس حتی اگه به نظر نرسه واقعا در حال پیشرفتیم.
پس تبریک برای سال نو و تجربه های نو

مارال چهارشنبه 31 فروردین 1390 ساعت 12:33 ق.ظ

سلام. تو نظرات وب یکی از دوستانتون نوشته بودین که وبلاگ نویسی برای شما معجزه کرد. منم شرایط سختی رو دارم می گذرونم و خیلی نا امیدم می خواستم بینم چه جوری می تونم با وبلاگ نویسی نجات بدم خودمو؟ اخه من نوشتنم بلد نیستم چه کار کنم؟ لطفا راهنماییم کنید ممنون

معجزه هر کسی مخصوص خودشه!
من خودم رو بدون سانسور عرضه کردم. همون طور که بودم. می خواستم که باشم...
و در طی زمان صیقل خوردم، تغییر کردم و دگرگون شدم و این استحاله هنوز هم ادامه داره...
باور ندارم که کسی نوشتن بلد نباشه دوست ناشناس من...

ناشناس چهارشنبه 31 فروردین 1390 ساعت 11:54 ق.ظ

از شکستن قولت پشیمونی نه؟

از قول دادن پشیمونم!
از قول گرفتن پشیمونم!
و الی آخر...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد