پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

عشق

چند وقت پیش به طور اتفاقی به وبلاگی برخوردم. یادم نیست مطلب نوشته شده دقیقا در مورد چه چیزی بود اما چیزی که توجهم را جلب کرد کامنت یکی دو نفر از خوانندگان سایت بود به این مضمون که یک مرد هیچ وقت با کسی که عاشقش هست، معاشقه نمی کنه. (منظور خارج از چارچوب ازدواج بود)

گرچه این جمله در نگاه کلی و با توجه به وضعیت شرعی٬ عرفی و سیاسی سرزمین و مردمون درست و قابل توجیه به نظر می رسه اما حسی باعث شد که بخواهم کمی بیشتر در موردش فکر کنم.

چرا یک مرد نباید یا شایسته نیست با زنی که عاشقش هست رابطه جنسی داشته باشه؟

عشق! عشق در باور های مردم مشرق زمین چطور تعریف میشه؟ عشق در باورهای دینی مردم سرزمین من چطور تعریف میشه؟ اگر در خودمون دقیق بشویم شاید به این نکته برسیم که عشق برای ما مردم مشرق زمین همواره جنبه متافیزیکی و ماورایی داشته. یه نوع قدوسیت، معصومیت و الهویت  که در باورهای عرفانی اسلامی (چون عملا در اسلام شرعی حرفی از عشق زده نمیشه!) این جنبه شدید تر میشه و عشق جنبه ای دینی  میگیره و به نوعی شیدایی و جذبه برای رسیدن و غرق شدن در خداوند تغییر ماهیت میده و تلاش میشه که تمام عشقهای زمینی  هم در راستای این هدف نهایی قرار بگیرند و با آن همسو بشوند.

احساسات خود ما در مورد عشق چیه؟ آیا کمابیش مطابق با همین باورها نیست؟ حتی برای کسانی که به خداوند هم اعتقادی ندارند عشق بازهم کیفیت فرامادی داره. متضادی که در برابر عشق قرار میگیره و حتی از همان دوران دبستان در کتابهای دینی و فارسی و... بهمون تجویز میشه، شهوت هست. عشق در برابر شهوت! عشقی که توسط عرفا و شاعران و تمام پیشینیان تاریخ ساز سرزمین ما تجویز میشه اینطور عشقی هست و ناگفته مشخص هست که برای انسانی که با این پیشینه فرهنگی رشد کرده تعاریف چطور دگرگون خواهند شد. یونگ در کتاب مشکلات روانی انسان مدرن از کهن الگوها صحبت میکنه و تاثیر شگرف آنها بر روی ناخودآگاه جمعی انسان ها و اینکه نیرومندترین اندیشه ها و باورهای انسانها تحت تاثیر این کهن الگوهاست. با داشتن چنین نمونه هایی آیا امکان داره ما بتوانیم عشق و شهوت، دو دشمن خونی همدیگر را، با هم ادغام کنیم و عشق افلاطونی را به عشق رمانتیک و حتی فراتر از آن عشق آزاد تبدیل کنیم؟

یک نکته دیگر هم در این رابطه هست که نمی دانم تا چه حد می تواند درست باشه. نتیجه ای هست که خودم بهش رسیدم و مطالعه ای در موردش نداشتم.

البته ریشه های این فرضیه هم در همان الگوهای کهن و باستانی مرد ایرانی نهفته است و تعریف مرد ایرانی از همسر و معشوقه. آشناترین و شناخته شده ترین جنس مونث برای مرد ایرانی مادر است. مادر به عنوان سمبل و نماد زنانگی تقریبا بی هیچ قید و شرطی از طرف اکثریت قریب به اتفاق مردان ایرانی پذیرفته و تمجید و تحسین میشه. با جرئت می توانم بگم زناشویی برای مرد ایرانی رابطه ای به شدت مادریزه شده است. مادر برای یک مرد نماد پاکی و معصومیت هست و همسر به طور خواسته یا ناخواسته همیشه با مادر مقایسه میشه. و عشق به همسر با عشق به مادر سنجیده و قیاس میشه. اگر این فرض را قبول کنیم شاید بتوان این جمله را که هیچ کس با زنی که عاشقش هست معاشقه نمی کنه را اینطور از نو نوشت: هیچ کس با مادر خودش معاشقه نمی کنه!!
میدونم! شاید نتیجه گیری خیلی جسورانه ای باشه اما تصور من این هست که در مورد مردان سرزمین من تا حد زیادی صدق می کنه. البته کارکرد این فرضیه بعد از ازدواج به نوعی تغییر میکنه و ماهیتش عوض میشه و به صورتهای دیگه ای خودش را نشان میده. این کار در واقع یک نوع حالت اودیپی دادن به عشق هست و ناگفته معلومه که چنین تفکری چه حس انزجاری از این رفتار و زنی که به این رفتار تن در میدهد را به فرد القا می کند. قداست عشق با عمل جنسی پایمال میشه. مادرانگی نابود میشه. همه باورها و پیش زمینه های ذهنی مرد ایرانی در مورد عشق فرو میریزه!

این مساله کوچکی نیست.

محدود کردن غرایز و عواطف آزاد و سرکش انسانی به چارچوبی به نام خانواده و تلاش برای باز تعریف همه این احساسات رها و سیال و پویا در قالبهای سرد و سخت و خشک خانوادگی و دینی و شرعی و عرفی لاجرم به شنیدن و دیدن جملاتی از این دست و حتی خیلی خیلی متحجرانه تر از این هم منجر خواهد شد.

نظرات 17 + ارسال نظر
بهروز مدرسی پنج‌شنبه 28 آبان 1388 ساعت 08:34 ب.ظ http://oldpilot.ir

دامون عزیز و نازنین .. اشاره به موضوع خیلی جالبی نمودی .
من هم دقیقآ با این نظریه موافقم . به عبارتی چنین دیدگاهی داشتم .. ! همه می دونیم اغلب مردان ایرانی به جنس مخالف خیلی حساس هستند .. ! من خودم رو مثال می زنم .. از همون دوران جوانی و عشق های معروف به " پیتون پلسی " هرگاه شیفته دختری به معنی واقعی می شدم ، هرگز به روابط با او فکر نمی کردم .. !! با بزرگ تر شدنم این حس تقویت شده و همیشه به چشم قدیس به کسی که دوست اش داشتم می نگریستم .. !! حتی اگر طرف مقابل جسارت نزدیک شدن می کرد ، من شدیدآ دست و پایم رو گم می کردم .. !! در صورتی که برخورد با جنس مخالف به خاطر حضور در کشور های غربی مسئله ای عادی تلقی می شد .. ! اما در مواجه با این مسئله ، واقعآ پس کشیده و احساس گناه می کردم .. به عبارتی دلم نمی خواست آن قداست شکسته شود .. هرگز دلیل آن را ندانستم .. جالبه که فکر می کردم تنها من این جوری غیر عادی هستم ... ! اما الان متوجه شدم که فرا گیر است ..! حتی نمی دونم این نگرش خوب است یا بد ..!!؟
ممنون از شما به خاطر بحث بسیار جالب

عموی عزیزم
اولا که قدم رنجه کردید. میدونم بیمارید و اینکه اومدید و خوندید برام فوق العاده ارزشمنده.
اشاره جالبی کردید. نگاه به کسی که عاشقش هستید مثل یک قدیس! و ترس از شکسته شدن این تقدس! منظور منم دقیقا همین بود. اگر کلمه مادر رو به جاش گذاشتم فقط برای رسوندن این حس تقدس زنانگی بود. نگاهی مادر وار به عشق و معشوقه. میبینید! حتی برای شما که سالها در قلب دنیای غربی بودید هم این الگوهای ذهنی اونقدر قوی بوده که خودآگاهتون قادر نشده از بینشون ببره و از حصارشون عبور کنه. این اتفاق برای خیلی ها افتاده و الانم در حال افتادنه.
به نظر من باید خوب یا بد بودن قضیه رو کنار گذاشت. آیا این مساله انسانی هست یا نه؟ این تقدس؟ این ماورایی کردن زندگی جنسی؟ اگه نظر من رو بپرسید جوابم نه هست!

ارغوان پنج‌شنبه 28 آبان 1388 ساعت 09:41 ب.ظ

اسم هر چرت و پرتی رو نمیشه جسارت گذاشت!!!
مادریزه!!! اینو امروز یاد گرفتیم
هیچ کس با مادر خودش معاشقه نمی کنه!! چه نتیجه گیری حکیمانه ای!
چه دلت بخواد چه نه خانواده همه جای دنیا مورد احترام است و تحجر و شرع و عرف انگیه که به اون زده میشه! همین الانش هر کس دلش بخواد میتونه پارتنر کسی بشه و بی قید خانواده زندگی کنه و سال به سال یا ماه به ماه هم پارتنرهاشو عوض کنه تا از آزادی س ک س ی لذت ببره! ولی فکر نمیکنم این چیزی باشه که بشه برای همیشه ادامه دادش! اینو نه تنها در فرهنگ ایران و شرق که در فرهنگ غرب هم میشه دید با خیل عظیم فیلمهایی که ساخته میشه

راستش منم این کلمه رو امروز اختراع کردم و خیلی ازش خوشم اومد برای همینم جای تعجبی نداره که شما امروز یاد گرفته باشیدش!! :)
بله خانواده همه جای دنیا مورد احترامه اما این دلیل قانع کننده ای نیست که بدون هیچ قید و شرطی بپذیریم که انتخاب خانواده بهترین گزینه ممکن برای ادامه زندگیه. شما همیشه بر مبنای عقل جمعی نتیجه گیری می کنید؟ پس لابد وقتی گالیله گفت زمین دور خورشید می گرده و عقل جمعی این مساله رو رد کرد شما طرف کلیسا و مردم کوچه و بازار رو می گرفتید! چه نتیجه گیری حکیمانه ای!!!
در ضمن کسی با احترام خانواده کاری نداره. مساله تقدس خانواده است. بالا بردن یک سه گانه تا حد الهویت و خدای گونگی!! شما میدونید تثلیث مسیحی از کجا ریشه میگیره؟ شما اطلاع دارید که منافع انسانها همواره به پای منافع خانواده پایمال میشه. بله آزادی جنسی در قبال به قول شما زدن قید خانواده!!! خوب در برابر بد!! این هم یه کهن الگو هستش. کهن الگویی که در ذهن من و شما جای گرفته. خانواده همیشه خوب و مورد قبول و پسنده جامعه ای هست که ترسها و شکستها و عقده هاش رو زیر لوای منفعت و صلاح و خیر و مصلحت خانواده قایم می کنه و میپوشونه!! چه ارگان مقدسی!!!
دلیل آخرتون هم که غوغا می کنه!!! برای اثبات فرضیه تون فیلمهایی رو که در خارج ساخته میشه رو مثال آوردید؟؟؟ کدوم فیلمها؟ همون فیلمهای هالیوودی؟ یا بالیوودی؟ همونایی که هنرژیشه هاشون ژشت درختها می رقصند؟ فیلمهای ایرانی؟؟؟؟؟ همونایی که دخترها توشون همیشه با رضایت بزرگترهاشون با پاکی و معصومیت و لباس سفید پای سفره عقد میشینند؟ همون فیلمهایی که در اونها انسانیت فدای تقدس این ترکیب پوچ و ابلهانه میشه؟؟؟؟؟ همونها؟؟؟؟ بهتره فقط سکوت کنم در برابر این دلیلتون وگرنه باید فیلمهایی رو بهتون معرفی کنم برای دیدن که میدونم نه علاقه ای به دیدنشون دارید نه با این طرز تفکر دیدنشون براتون مفید و موثر هست.
معمولا اینطور به اظهار نظرها پاسخ نمیدم اما متاسفانه (برای شما!) در این لحظه دلم می خواست با تمام قوا از چیزی که فکر می کنم درسته دفاع کنم و رنجش طرف مقابلم پشیزی برام ارزش نداشته باشه
موفق باشید

ارغوان جمعه 29 آبان 1388 ساعت 10:33 ق.ظ

دفاع کردن از نظرات کار خوبیه و چرا باید فکر کنید که طرف مقابلتون رو آزار دادید؟ شما نظرتون رو گفتید !البته با لحن عصبانی که نشون میده خود شما آزادانه و راحت بحث نمیکنید و چقدر تعصب دارید در برابر طرز فکری که تازه اختراع کردید.
من این تقدس رو نمیفهمم و فقط صحبت از احترام کردم. در ضمن شما خرد جمعی رو با منافع دینی سیاسی اشتباه گرفتین که بحث گالیله رو پیش میکشید. کی گفته اون زمان هیچکس به حرف گالیله فکر نکرده؟ همیشه تعداد بع بع کننده ها از اونایی که فکر میکنن بیشتره ولی دلیل بر این نیس که هیچکس نباشه!
به هر حال به نظر من شما برای اثبات نظر خودتون خیلی رنگ تعصب و تقدس به خانواده دادین و این روش مناسبی برای بحث و گفتگو نیس. شما فکر میکنین که میتونین به اصطلاح این تقدس و منفعت طلبی در قالب خانواده رو نفی کنین؟ خود شما خواهر و برادر ندارین؟ مگه میشه در یک رویدادی که بر ضد اوناس طرف یکی دیگه رو بگیرین؟ این یک امر کاملا طبیعیه و اگر خیلی انسان باشید فقط میتونید بعد از دفع شر بگین که کار طرف شما اشتباه بوده و بهش گوش زد کنین!
حالا اگر نمیخواین به این ورطه بیفتین میتونین تشکیل خانواده ندین و به قول خودتون انسان باشین. ولی مطمئن باشین نمیشه و نمیتونین همه رو راضی نگه دارین!
در ضمن من اصلا مقایسه نکردم خوب و بد رو. شما حتی میتونین همجنس باز باشین و این هم قابل درکه. حرف من اینه که روش بحث شما یکجانبه س. من خانواده رو مقدس نمیبینم و به نظرم یه قرارداده برای نوعی از زندگی و البته رایجترین نوع قرارداد. حالا دلیل نمیشه بیایم و به اسم این که این مسئله قدیمی شده و ما نمیتونیم این قراردادو قبول کنیم زیر سوال ببریمشون. همیشه که خلاف جهت آب شنا کردن و جسور بودن که ظاهرا شما خیلی دوس دارین خودتونو اونطوری نشون بدین هنر نیست.
بهتره اسم فیلمهاتون رو بگید تا شاید ما هم به مرام و مسلک شما گرویدیم هر چند که ما در بی مرامی مطلق سیر میکنیم و هنوز با خودمون کنار نیومدیم که کدوم یکی بهتره.
در ضمن من که گفتم فرهنگ غرب منظورم غربه و فکر نمیکنم بالیوود غربی باشه.
شاد و شادکامه

دوست عزیز
اولا که جواب تند و تیز دادن به صحبتهای شما ربطی به عصبانیت من نداشته و نداره. تعصب رو با دفاع کردن از چیزی که مورد قبولتونه اشتباه نگیرید. چون خود شما هم در کامنت قبلیتون همین کار رو با شدت هرچه تمام تر و حتی بدون رعایت کردن قوانین یک بحث آزاد انجام دادید.
من رنگ تقدس به خانواده ندادم. این کار از همون ابتدای شروع تاریخ بشریت انجام گرفته چه شما بخوایید قبول کنید و چه نخوایید. میتونید مطالعه کنید و ریشه خانواده رو در همه آیینها و مراسم دینی و حتی ملی ما و ملتهای دیگه ببینید. حتی در جشنها و عزاداریها. در غمها و شادیها. همیشه نهادی به اسم خانواده هست که مطرحه و ارزشه و مورد قبوله نه فرد و فردیت. میتونم براتون بی شمارمثال بیارم اگر بخوایید.
شما از طرف گرفتن صحبت می کنید. بله حق کاملا با شماست و اینهم یکی از جاهایی هست که فردیت فدای پیوندهای مزخرف خانوادگی میشه. شما مکلف هستید حتی در صورت اشتباه برادرتون یا مادرتون یا پدرتون به قول خودتون طرف اونها رو بگیرید چون اونها جزئی از خانواده شما هستند و این وسط اصلا مهم نیست که به یک انسان دیگه داره ظلم میشه. مگه هزار فامیلانی که الان کشور ما رو در چنگ خودشون دارند هم کاری غیر این انجام میدند؟؟؟!!! انسانها فدای منافع خانواده!! حرف شما معنای غیر این میده؟؟
در ضمن به نظرم خلاف جریان آب شنا کردن دقیقا یک جور هنر هست! نگاهی به این جریان آب بیاندازید و ببینید به کجا سرازیر میشه. همه رودخانه ها الزاما به دریا نمی رسند. بیشترشون به باطلاقها و ماندابها ختم میشند یا پشت سدها جمع می شند و در هر حال از بین میرند. خلاف جریان آب شنا کردن یک جور مبارزه هست و مبارزه همیشه هنره. هنر مسلح!
در مورد فیلمها هم قطعا اگر علاقمند باشید می گردید و پیدا می کنید. نیازی به معرفی نیست. خوشحالم که در بی مرامی مطلق به سر میبرید. این از معدود جملاتی هست که فکر کنم هر دو مون روش هم عقیده ایم!
در ضمن منم میدونم بالیوود غربی نیست. شما گفتید فیلمهای شرق و غرب! به نوشته های خودتون رجوع کنید!
از صحبت باهاتون لذت میبرم. امیدوارم جوابتون رو بشونم

داش آکل جمعه 29 آبان 1388 ساعت 04:10 ب.ظ http://dashakol.blogsky.com/

در ابتدا باید بگم که موضوعی رو که مطرح کرده بودین و میخواستین بهش اشاره کنین درست انجام نگرفت! فکر میکنم نیمه کاره رهاش کردین و نتیجه گیری دقیق تری رو میطلبید!
با اینحال در مورد عشق! جدای نظرات و افکار فلاسفه و خردمندان و عرفا و عالمین دینی, بنظرم عشق یک احساسی هست همانند خشم یا نفرت و هر احساس دیگه و در اصل موضوع قدوسیتی نداره. چرا که احساسی ست مثل بقیه ی احساسات و اما اینکه نزد همه ی سنخ های مختلف این موضوع کما بیش وارد عرفان و قدوسیت شده چیه؟ بنظرم اون اینه که خیلی از احساسات به روال طبیعی شون عمل نمیکنن. یعنی اکثر ما وقتی عصبانی میشیم یک واکنش خاص و معمول رو از خودمون بروز میدیم و در مورد عشق این احساس معمول همون شهوت هست و حالا عده ی اندکی از ما موقع عصبانیت, پرخاش نمی کنیم و طرف رو می بخشیم یا به قول نیچه حتی خوبی می کنیم. که در عشق هم این رفتار همون از خود گذشتگی هست!!! خب این وسط یک موضوع دیگه به میون میاد و اون خواستن معشوق هست. اینجا با توصیفات اخیر یک اشکال پیش میاد و اون رفتاری ست بین شهوت و خواستن معشوق. بنظرم این دو کاملا با هم فرق دارند. بر چه اساس اینو میگم؟ بر این اساس که تاریخ و نوشته ها و خیلی چیزهای دیگه به ما ثابت کردن که همخوابگی و بودن با یک زن یا یک مردی که هیچ احساسی نسبت بهش نداریم و کلا رابطه ای باهاش نداریم ممکنه موجب دلخواهی یا به اشتباه عشق تعبیر بشه اما بودن و همخوابگی با معشوق تنها با معشوق صورت میپذیره و نه هیچ کس دیگه...
نمیدونم تونستم کمی از منظورم رو بیان کنم یا نه!

رخصت

مرسی از نظرت!
فکر کنم با صحبتهایی که با هم کردیم دیگه نیازی به جواب دادن نباشه!...

مهدی هومن شنبه 30 آبان 1388 ساعت 09:27 ق.ظ http://www.sherepaqrsi.persianblog.ir

دامون عزیز ممنون به خاطر توجهت . حالم خوبه ولی چند وقتیه که دارم فکر می کنم آیا با نوشتن شعر می تونم پیامی که می خوام رو انتقال بدم یا نه ؟ دلیل این تاخیر فقط همینه .
در مورد موضوعی که نوشتی به نظر من شهوت یکی از ارکان عشقه اما اعتراف می کنم با وجود اینکه به این مساله معتقدم ولی برام سخت بود با کسی که دوستش داشتم رابطه داشته باشم . اون رو مثل یه موجود معصوم در نظر می گرفتم و ....
فکر کنم جنبه فرهنگی که تو بهش اشاره کردی هنوزم تو وجودم خیلی قوی تر از افکاری که بهم می گن و منو معتقد کردن که شهوت جزئی از عشقه نه در مقابل اون .
کاشکی برای جوامعی مثل ما یه راهکاری هم در این زمینه ها وجود داشت . برای تغییر و بهبود فرهنگ.

خیلی جالبه!!
جوابهای مشابه از مردانی با سنین مختلف با فرهنگهای متفاوت!!!
تکرار همون معصومیت!!
با اینکه خوداگاهت این مساله رو نفی میکرده اما بازهم ناخودآگاهت کار خودش رو می کرد و مانعت می شد. ریشه این مساله عمیق تر از این حرفهاست...
نمی دونم مهدی جان... حتما یه راهکاری وجود داره. حداقل در مورد خودمون! با شناخت خودمون میتونیم منشا رفتارامون رو بشناسیم و درشون تجدید نظر کنیم
در ضمن امیدوارم به زودی به روز ببینمت. حالا با هر روشی که خودت میپسندی و فکر میکنی بهتره

فریده شنبه 30 آبان 1388 ساعت 06:19 ب.ظ

اینو بگم که از نظر من عشق و شهوت اصلا در تقابل با هم نیستند در حقیقت عشق نوع تکامل یافته شهوته.
البته باز هم به نظر من اگر مردی عاشق زنی بشه او را جای مادرش نمیزاره اصولا نیاز روانی هر پسربچه هست که از مادرش جدا بشه ولی خب دوست داره نوعی محبت مادرانه را هم در او ببینه همانطور که زنها دوست دارند شوهرشون کمی هم نقش حمایتی پدرانه داشته باشه و باز هم به نظر من این مانع روابط جنسی نمیشه و اونو خراب نمیکنه اما یک واقعیتی هست و اونم اینکه مردای ایرانی خیلی مامانی هستند یعنی وابسته به مادر بزرگ شده اند و برای همینم هست که بیشترشون زن ذلیل هستن!در صورتیکه مردان غربی مخصوصا شخصیت محکمتری دارند و کمتر وابسته به زن و مادر هستند.تربیت غلطه عزیزم تربیت!
خانواده هم راهی است برای کنترل جامعه.همین.

تکامل یافته رو قبول ندارم اما در کل باهات موافقم
اما در مورد رابطه معشوقه و مادر به نظرم با هم اختلاف عقیده داریم. اگه کارهای فروید و یونگ رو مطالعه کنی به ارتباط نقشهای این دو بیشتر اشراف پیدا می کنی. بحثهای خیلی جالبی هستند!
محبت مادرانه معشوقه هم یک جزئی از این هست که البته بدم نیست اما اینکه قداست و پاکی مادرانه رو هم به زور بخوان به عشقشون تحمیل کنند اینه که همه چیز رو به هم میزنه!
تفاوت مردهای ایرانی و غربی هم همینه. در باورها و اعتقادات اونها مادر و همسر بیشتر از هم جدا هستند تا در باورهای ما شرقی ها. برای همینم اونها کمتر نقش این دو تا رو با هم قاطی می کنند...

پرویز شنبه 30 آبان 1388 ساعت 11:52 ب.ظ

کسی که دفاع از عضوی از خانواده حتی هنگامی که حق با طرف مقابل هست رو خیلی طبیعی تلقی میکنه به سادگی داره اعتراف میکنه که در مورد خیلی از کارهاش فکری نمیکنه و درگیر کهن الگوها و فرهنگ سنتی مملو از اشتباه ماست.
ارغوان شما خیلی چیزها رو طبیعی و درست می پنداری که امثال مارال بهش مشکوکند
و این شک بسیار انسانی تر و زیباتر از اون اطمینان و ایمانی هست که چون تویی بهش افتخار می کنه.

پرویز عزیزم
ممنون از نظرت
امیدوارم ارغوان خودش بیاد و پاسخش رو بشنویم
جوابت رو به خودش موکول می کنم چون خودت که میدونی دربست باهات موافقم. آره من به خیلی خیلی خیلی چیزا مشکوکم و از این شکم لذت میبرم. شک سیال و پویاست در مقابل یقین و ایمان که سخت و خشک و منجمد شده است.
به نظر من هرچیزی رو میشه زیر ذره بین برد و از نو بررسیش کرد و درباره اش به نتایج تازه ای رسید.
بازم رخ بنما عزیز

واصل یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 03:01 ق.ظ http://www.jee-vah.blogfa.com


سلام دامون عزیز.

مقاله بحث انگیز شما را مطالعه نمودم. خیلی جالبه! و جالب تر
از آن نقطه نظر و دیدگاه های مختلفی که دوستان دیگر ارایه دادند. در بخشی از موارد با هم اتفاق و در مواردی هم اختلاف نظر داشتند. تا اینجا طبیعی است واصولا نقد و بررسی شکل تیوریزه هر پدیده ای اعم از علوم طبیعی، تجربی، فلسفی، هنری و حتی جهانبینی های مختلف علیرغم شکل حقیقی درونی و بیرونی آنها، متناسب با هاضمه فرهنگی یک ملت،قوم ، خانواده و نهایتا یک شخص متفاوت است. و هر کدام از این گروه ها یا اشخاص به تناسب ابزار، امکانات، باورها، نیروهای درونی بالقوه و باز تابهای بالفعل و ایجاد گشتن شیارهای ذهنی ناشی خوراک مکرر و مستمر به آن (ذهن) ، تعبیری خوشایند برای خود، و تا حدودی ناخوشایند برای دیگران ارایه میدهند.

اما!!! عشق
عشق ، این تنها بهانه و راز خلقت. این تنها بیان آگاهی مطلق، و این پدیده ای که حظ و فیض، و نشاط و سرمستی مطلق ، که فقط و فقط در سریر آن خرد لامتناهی یافت میشود، و این اقیانوس عشق و رحمت را تلاش بیهوده کنیم، تا در کوزه کوچک و بشکستنی ذهن جای دهیم و در صدر مجلس بنشینیم و بدیگران تعلیم دهیم.

مگر بزرگان و عارفانی چون حافظ، مولانا و.... توانستند وجه حقیقی عشق را در قالب محدود الفاظ و نمادها بیان کنند؟
آیا مولانا اشاره نکردند: چون به عشق آیم خجل... و در بشنو از نی، هر کسی از ذن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
و تمام تحلیلات معنوی علی الخصوص جهانهای الهی را از مجرای عقل بشری را مطرود دانسته اند؟ ودر جای دیگر پای استدلال را چوبین و بشکستنی.
حافظ : تو خود حجاب خودی....
همه کاشفان شهود ، نسبت به این امر بسیار مهم چنین موضعی را اتخاذ نموده اند.
حقیقت عشق را هرگز نمیتوان در وضعیت آگاهی بشری بیان نمود. و موکدا باید سکوت و خموشی گزید. که تخلص مولانا (خموش) اشاره به این امر دارد.
یکی از دستمایه های قوی عرفا و شاعران کلاسیک ، شیرینی عشق های نافرجام (فراق و هجران) و هرگز نرسیدن عاشق به معشوق میباشد. آیا اینها نمی توانستند، لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد و .... را بهم برسانند، تا به کام همدیگر برسند؟!!!!!
اصولا ذات حقیقی عشق در نمادهای مختلف عاشق و معشوق و ... را نباید و قادر نیستیم تا به سطح آگاهی بشری تنزل دهیم. اگر غیر از این کردیم:
اولا این عشق، عشق مجازی است. دوما با این عمل خوراکی برای ذهن فراهم نموده ایم که از تکرار آن (سمبل های مختلف عشق مجازی) در بهایم حیوانی یا نهایتا انسانی با حرکتی بسیار کند در دوره های پیاپی تناسخ و کارما خواهیم ماند. و خیلی از پیامدهای دیگر....

نتیجه اینکه تمامی باورهایی مثل قدوسی بودن جایگاه خانواده (شرقی یا غربی)، پسر و دختر، پدر و دختر، برادر و خواهر، ... وحتی مادر ، جز قوانین و قراردادهای مدون ذهنی جهان فیزیک میباشد.
من در انتها شعری را بیان میکنم که در سن جوانی وقتی به این (شعر ذیل) برخوردم، به پوشالی و توخالی بودن عشق مجازی
پی بردم:

عشق ورزیدن خطاست، حاصلش دیوانگی ست،
عشقها بازیچه اند، عاشقان بازیگر این بازی طفلانه اند،
عشق کو؟ عاشق کجاست؟ معشوق کیست؟

جنبش نفس است که عشقش خوانده اند.

آنکه میمیرد ز شوق دیدن امروزها،
آنکه میسوزد ز برق چشم عالم سوزها،

گر بیاید دلبر تازه تری، عشق عالم سوز خاموش میشود،

چهره ما هم فراموش میشود.

(با صمیمیت)



واصل عزیز
اولا که ممنونم به خاطر وقتی که گذاشتی و نوشتی
شما معتقد به یک سری مفاهیم پایه ای هستید که منم باهاشون زیاد بیگانه نیستم... اقیانوس عشق و رحمت الهی، ذهن، آگاهی انسانی و...
تعبیر شما هم عشق ماورایی هست. شما هم عشق رو به الهویت ربط میدید و عشقهای مجازی رو فقط تصویری ناقص از اون عشق عظیم میدونید. عشق عظیمی که هیچ کسی قادر به توصیفش هم نبوده و شاید معدود کسانی تونستند بهش دست پیدا کنند. همون شور و مستی عارفانه و جذب در ذات خداونده نه؟ با این تفاوت که در باورهای شما یکی شدن با خدا جایش رو به یکی شدن با روح الهی داده!
نمی خواهم اینجا بحث عقیدتی بکنم اما فقط در این حد میگم که برای من به عنوان انسانی که در فیزیک زندگی میکنم و با قوانین دنیای فیزیکی احاطه شدم ماورایی کردن مقوله های انسانی زیاد عاقلانه به نظر نمی رسه. فرق من و شما در اینه که شما عشق رو الهی میبینید و من انسانی! برای همینم تعاریفمون از عشق و روشهای رسیدمون بهش متفاوته.
اما حتی با تعاریف خودتون هم عشق انسانی یا به قول شما مجازی هم ارزشمنده . تصور نمی کنم هیچ کدام از کسانی که به عنوان رهبران طریقت شما معرفی میشوند منکر این مساله شده باشند یا عمل جنسی رو مطرود کرده باشند یا بهش تهمت ناپاکی و کثیفی زده باشند. نه؟ من که سراغ ندارم...
اما جدا از اینها بحث تناسخ واقعا بحث جالبیه!!! میشه خانواده و پیوندهای خانوادگی ظاهری رو باهاش کاملا نفی کرد و اینطور گفت که صرفا کارمای ماست که باعث قرار گرفتن اعضای یک خانواده در کنار یکدیگر شده. بودیسم و فرقه های مشابه اون واقعا در این قسمت شاهکار می کنند و به انسان یک هویت مستقل و منحصر به فرد میدهند. انسان به عنوان یک انسان یا به قول شما یک روح!
این رو همیشه تحسین کردم
شاد باشید

ارغوان یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 10:44 ق.ظ

اصولا بحث کردن این ریختی نوعی آب در هاون کوبیدنه! چون از حرفهای آدم سوءبرداشت میشه!
به هر حال امیدوارم زندگی مجبورتون نکنه کاری خلاف اونچه بهش عقیده دارید انجام بدید و با قطعیت تمام میگم محاله. چون زندگی خشنتر از اون چیزیه که بخوای با چهارقلم دستورات اخلاقی بدیهی ( و تاکید میکنم بدیهی تا بدونین اینچیزایی که شما میگین رو تقریبا همه میدونن) و صد البته تئوری نمیشه زندگی پیش برد.
در ضمن من با عشقم اساسی حال میکنم طوری که داد هردومون درمیاد.به نظرم اونایی که نمیتونن با عشقشون حال کنن یه هنوز بچه ن یا لذت عشق رو نچشیدن یا مفهوم عاشقی رو درک نکردن.
و یه چیز دیگه! اگر مردای شرقی یه جورین که شما گفتین چجورین مطمئنا زنای ایرانی هم یه جور دیگه هستن که باعث این جورواجوری شدن. شماها که اولی رو پیدا کردین بگردین دومیش رو هم پیدا کنین شاید گره کارتون بازشه. چون هیچ چیزی یکطرفه نیست.اینو مرحوم نیوتون هم میدونست
و بازم میگم خطاب به دامون و پرویز که اگر میخواید انسان باشید و اخلاقیات رو تمام کمال رعایت کنید باید قید خیلی چیزا رو بزنید و به اصطلاح بی بند وبار زندگی کنید. البته اگه میگم بی بند و بار منظورم معنی لغویش هس نه اون معنی که توی فرهنگ جامعه مصطلحه. زندگی اینه.چه در ایران چه در هرجای جهان فقط دوزش ممکنه فرق داشته باشه
همیشه شاد و همیشه خوش باشید.

ارغوان عزیز
من نهایت سعیم رو کردم که سو برداشتی پیش نیاد اما انصاف داشته باشید و یک نگاهی به این جملات خودتون بندازید:
اگر میخواید انسان باشید و* اخلاقیات* رو تمام کمال رعایت کنید باید *قید خیلی چیزا رو بزنید* و به اصطلاح *بی بند وبار* زندگی کنید.
خودتون قضاوت کنید. آیا میشه با رعایت اخلاقیات بی بند و بار زندگی کرد؟؟؟؟ این رو چطوری توضیح میدید که من سو برداشت نکنم؟؟؟؟
و اما خوشحالم که با عشقتون نهایت لذتی رو که ممکنه رو میبرید. منم قصدم از نوشتن این سطور رسوندن همین معنی بود و رسیدن به این مرحله.
در ضمن شکی نیست که زنان ایرانی هم تفاوتهای اساسی با بقیه زنان شرق و غرب دارند اما متاسفانه به دلیل اینکه اغلب در حالت پسیو قرار می گیرند و تحت تاثیر القائات بوده و هستند برای همین ترجیح دادم سعی کنم از دید مردانه به قضایا نگاه کنم
و در آخر اینکه نرنجید. این آب در هاون کوبیدن نیست. نگاهی به نظراتی که نوشته شده بندازید. اینجا داریم باهم بحث و گفتگو می کنیم و این در هر حال ارزشمنده چون باعث میشه بهتر فکر کنیم و با طرز فکر دیگران بیشتر آشنا بشیم
از صمیم قلب امیدوارم بازهم در اینجا ببینموتون

فریده یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 06:54 ب.ظ

من نمیدونم چرا خیلی ها اصرار دارند همه چیز را مقدس کنند.احساس مقدس عشق،محبت مقدس مادری،خواهری ،دوستانه بابا اینها همه اش جزئی از طبیعته.سعی میکنند همه چیز را مقدس و الهی جلوه بدهند اینقدر تا خودمون هم باورمون بشه.هرنوع تفسیر از عشق در ادبیات ما هم که عشق الهی است.واقعیت اینه که ما انسانیم و تا به احساساتمون این طور رنگ اقتداس میکنیم اون لذت واقعی را نمیبریم.البته شاید هدف از همه این مقدس نمایی ها هم همین باشه!
من نمیتونم خودم را جای یک مرد بگذارم و بگم از زن چی میخواهم هرچند هنوزم فکر میکنم یک مرد مثل یک پسربچه دوست داره و احتیاج داره از مادر جدا باشه و چیزی غیر اون ببینه.حالا اینکه فروید میگه پسرها از کودکی نسبت به مادر میل جنسی دارن و بعدا چنین و چنان میشه جای خودش.من فکر میکنم یک مرد در یک زن دنبال یک چیز جدید میگرده نه تکرار مادرش.زنهایی که برای مردهاشون خیلی مادری میکنند در نهایت خیانت میبینند اگر نفهمند که هیچی اگر بفهمند تعجب میکنند میگند ما که همه کار برایش کردیم ما که خوبی کردیم چرا اینطوری شد؟مردها همشون خائن هستند و.....اما اشکال همونه که گفتم.اون مرد رفته دنبال نیاز فطری اش.جدا شدن از مادر.تجربه جدید.یک زن.

مرسیییییییی فریده جان از پاراگراف اول واقعا لذت برم!!! حرف منم دقیقا همینه.
اما در مورد پاراگراف دوم راستش نمیدونم... زیاد موافق نیستم. به نظرم حرف فروید یه جورایی درسته. مادر نقش اساسی در انتخابهای یک مرد داره و این حتی الزاما به این معنی نیست که مادر همیشه یک الگوی مثبت هست بلکه ممکنه عده ای دنبال زنی بگردند که دقیقا مخالف با شخصیت مادرشون باشه اما همیشه یک نوع مقایسه مثبت یا منفی وجود داره.
در مورد خیانت و بازی کردن نقش مادر برای همسر هم کمی تا قسمتی باهات موافقم. به هر حال این الگوها باید کم کم در طول زندگی کنار گذاشته بشند و همسر نقش منحصر به فرد خودش رو بدست بیاره نه اینکه همش در قالب یکی دیگه باشه!!اگه نشه که در کشور بسیار عزیز من نمیشه این مشکلات و مسایل هم پیش میاد و مرد همیشه زنش رو با مادرش اشتباه می گیره!!! :))

دامون دوشنبه 2 آذر 1388 ساعت 01:12 ق.ظ

ارغوان عزیز
به ادرس ایمیلی که نوشته بودید یک نامه ارسال کردم که متاسفانه دلیور نشد. قصدم فقط تشکر بود و آرزوی سلامتی و خوشبختی
امیدوارم باز هم ببینمتون. این رو از صمیم قلب میگم

نوید سه‌شنبه 3 آذر 1388 ساعت 12:11 ق.ظ

هملت به روایت تارکفسکی که شنیدین لابد ، هان؟
این خیام به روایت نویده
آنان که به سر روح آگاه شدند * یا نیچه صفت راهی بی راه شدند
بر شک و یقین خویش مومن گشتند * رستند ز چاله ای و در چاه شدند
در هر حال بنظر من هیچ کی جای مامان آدمو نمیگیره، چرا؟ چون هیچ کسی نمیتونه مثه مامان آدم قرمه سبزی درس کنه، و شما چه میدونین که قرمه سبزی چه نقش بسزایی در تکامل بشریت داره، ضمنا اگه راس میگین یه شعر مثه شعر من بگین اونوخت من حرفتونو قبول میکنم، نه دیگه، حرف غیر منطقی میزنم بگین.
بدشم اینکه خدا بیامرز سوفوکلس همیشه میگف که بابا این اودیپو من از سر شیکم که ننوشتم که، بشینین بخونین، خوبه
همین

حق داری
میدونی باید بلافاصله حذفش می کردم. درست لحظه ای که داغ بودم و به عمق حماقت خودم واقف شده بود. درست همون لحظه باید پرونده این چرت و پرت گویی سه ساله رو برای همیشه می بستم. اما نکردم. نتونستم.
حق داری
من هیچ وقت از چاله ها و چاهها رها نمی شم. هیچ وقت. تو بیخودی داری تلاش می کنی. خودمم بیخودی دارم تلاش می کنم. حق من همون چیزی بود که بود... اشتباه از خودم بود که سعی کردم چیزی باشم که نیستم. اشتباه از من بود
حق داری. مثل همیشه حق داری نوید
بذار حماقتم باقی بمونه تا اسباب خنده ای باشه برای دیگران و خودم. اینطوری یه کار خیر هم کردم :))))))))))
بذار همیشه جلوی چشمم باشه نوشته هام تا هیچ وقت یادم نره که چه احمقی هستم
همیشه توی چاله ها و چاهها. همیشه همیشه همیشه
:)))))))))))))))))))

دل-زاد کولی شنبه 7 آذر 1388 ساعت 03:15 ب.ظ http://Gitan.blogsky.com

دیگران را نمی دونم. اما شخص خودم به عنوان یک مرد هرگز حاضر نیستم با کسی که عاشقش نیستم سکس داشته باشم! چون نهایتا از اون رابطه لذتی نمیبرم. چه بسا پیش امده که دختر یا زن زیبایی را در برابر خود عریان دیده ام اما حتی از لمس کردن پستان و شرمگاهش هم لذت نبرده ام که هیچ حتی تحریک هم نشده ام. چرا؟ چون عاشقش نبودم. و برعکس به نظر من در عشق بازی علاوه بر جسم این روح ما است که معاشقه میکند و در معشوق می پیچد. و به هم میتابند و به اوج میروند. عشق با سکس استحکام می یابد. و سکس بدون عشق مثل اب شور می ماند که هرگز رفع عطش نمی کند. در رابطه با صحبتت در مورد مادر هم باید بگم هیچ ربطی نداره. و اساسا نوع عشقی که انسان با مادر خود دارد با معشوق خود ندارد. و این دو هیچ سنخیتی با هم ندارند. نهایتا پیشنهاد می کنم این پست را مطالعه کنید:http://gitan.blogsky.com/1388/06/29/post-66/

دل-زاد کولی شنبه 7 آذر 1388 ساعت 03:18 ب.ظ http://Gitan.blogsky.com

و در ادامه یک نقل قول: "اروتیسم، "کردن" و یا تکرار عضو جنسی نیست. اروتیک حرکت دست روی دست هم هست، بوسیدن هم هست، دست لای موهای او بردن، یک باز و بسته شدن چادر، یک بوس برای او توی هوا فوت کردن، یک نگاه، یک لبخند و گل انداختن گونه‌ها، و هزاران چیز قشنگ دیگر."

سیاوش سه‌شنبه 10 آذر 1388 ساعت 02:36 ب.ظ

salam .. khoondam matno chand nazar ro ! arghavaan ke hich ! roo nazare baghie va dar vaghe roo matnet age yadam bemoone miam ke ie bahse mofasali bokonim .. akhe taze az ie safare 1 hafte ee az shomal miam o ajib saram sholooghe ! .. felan damoon jan ! ;)

آخه برنگشته که بازم می خوای بری!!:(((((
راستش فکر کنم بهتره در مورد این متن اصلا دیگه صحبت نکنیم. نوید یه جورایی بحث رو جمع کرد...علت موندنش فقط اینه که ببنمش و یه کمی به نوشته هام بخندم...

دل زاد جمعه 13 آذر 1388 ساعت 12:41 ق.ظ http://Gitan.blogsky.com

می خواستم یه چیزی بگم دیدم به همه جواب دادی جز به من خورد تو حالم بی خیال شدم

دوست عزیزم
کامنت تو بعد انتشار این پست آخری بود و اگه دقت می کردی من پرونده اون پست رو با اخرین کامنت بستم و دیگه نمی خواستم دوباره بهش برگردم
برای همینم جواب ندادم
اگه رنجیدی معذرت می خوام
دوست دارم هرچی قرار بود بگی رو بگی

اوومیثم یکشنبه 4 مهر 1389 ساعت 10:12 ب.ظ

آخ،چشمم در اومد.ولی خیلی باحال بود.تقریبا خنده دار.

میدونم یک سالی گذشته و من تازه دیدم اینو.من نظرمو میگم.منتها به جای اینجا یه مطلب میزارم رو وبلاگ.امیدوارم ناراحت نشی که این پرونده دوباره بازگشایی بشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد