پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

شاهدان بی صدا

یه آسمون


دو تا درخت


یه آفتاب


یه بند رخت...

نظرات 11 + ارسال نظر
فریده شنبه 9 آبان 1388 ساعت 11:08 ق.ظ

مثل اینکه شما اخر شبها انلاینی خانم استاد.من خیلی وارد نیستم توی مسنجر...ولی بگوکی انلاینی من هم همون وقت بیام.

من اکثرا بعد از ظهرها بین ۳ و ۶ و شبها بعد ۱۲ تا ۲ هستم
اکثرا هم اینویزم اگه اومدی یه پیام بده که اگه متوجه نبودم یا پشت کامپیوتر نبودم هم ببینمت
مرسی

ترلان شنبه 9 آبان 1388 ساعت 01:02 ب.ظ http://apaptosis.blogfa.com

و زنی در این حوالی...با موهایش پیچیده در آسمان.در جستجوی خورشید.

کاپیتان یکشنبه 10 آبان 1388 ساعت 04:04 ب.ظ http://capitan.co.nr

به به :دی
این شعره از دامونه ؟‌

این شعر نیست کاپیتان جان
این یه نوع یادآوریه
یه نوع نشانه است
...
به بیانی همون چیزیه که توی اسم تاپیک نوشتم

شیخ بی چراغ دوشنبه 11 آبان 1388 ساعت 01:15 ب.ظ http://tara65.blogsky.com

این وبلاگ برای همیشه تعطیل شد...به روزم!

پسرآزاد سه‌شنبه 12 آبان 1388 ساعت 08:28 ق.ظ http://pesareazad.blogfa.com

سلام

خیلی وقته ازت خبری ندارم ... دلم برات تنگ شده ... به من هم سری بزن ... برکت باشه ...

بابت ترجمه ممنونم خیلی زحمت کشدی

دل-زاد کولی سه‌شنبه 12 آبان 1388 ساعت 09:23 ب.ظ http://Gitan.blogsky.com

سلام دامون

و به قول سهراب: "سینه بندی بی تاب"

شاید زیر افتاب در نظر پسری بدرخشد! و شاید پسرک با خیال ان سینه بند خلوت هایش را پر کند!
شاید کبوتری روی ان سینه بند یادگاری بگذارد!
شاید هم باد ببردش!

می دونی
یه اسمون و دوتا درخت نیاز به بندی داره که کودکی روش تاب می خوره.

می دونی یه اسمون و دوتا درخت کم نیست، یه دنیاست

یادم به زن خانه دار بی رویا افتاد وقتی نوشتی : یه بند رخت...
و بعد طوری جمله را نا تمام گذاشتی انگار که یه بند رخت و یه دنیا بدبختی...

شیدرخ چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 12:08 ق.ظ

شاهدان بی صدا!! حس زیبایی بود...

شیدرخ عزیزم
مرسی که اومدی
و ممنونم از کامنتت برای پست قبلی. همون طور که در صحبتهامون هم بهت گفتم حق با توئه کاملا. از کلمه گذرگاه خیلی خوشم اومد. آره دارم سعی می کنم به چشم یه گذرگاه بهش نگاه کنم و امیدوار باشم که آخر این گذرگاه تجربیات خوب و لذت بخش باشه. منم منتظر یه تغییرم و دارم براش تمام تلاشم رو می کنم عزیزم
در مورد این پست هم فکر کنم شاید فقط تو واقعا تونسته باشی از ورای این کلمات ساده حس واقعیش رو بگیری

دل زاد پنج‌شنبه 14 آبان 1388 ساعت 12:15 ق.ظ http://gitan.blogsky.com

"قصد من فریب خودم نیست دلپذیر...قصد من فریب خودم نیست"
الان دیدمش
برای بیان احساسی که به من منتقل کرد واژه مناسبی پیدا نمی کنم

شیدرخ پنج‌شنبه 14 آبان 1388 ساعت 05:10 ب.ظ

در ارتباط با این موضوع باید بگم امیدوارم و میدونم که اینطور خواهد بود عزیزم... روزی به نوعی دیگر خواهم شنیدت ...:)
این ده لغتم شاید تنها ده لغت بود اما دقیقا لمسشون کردم با اینکه از فضا مطلع نبودم اما به تصویر کشیده شدن...
منتظر نوشته هات هستم عزیزم...

م. هومن جمعه 15 آبان 1388 ساعت 01:20 ب.ظ http://www.shereparsi.persianblog.ir

شاهدان بی صدا برای یک خاطره زیبا یا تلخ ؟
امیدوارم زیبا باشه
با مهر

زیباست مهدی جان...همیشه زیباست...

مدیرمرکز شنبه 24 بهمن 1388 ساعت 12:25 ب.ظ http://timarestan.blogsky.com/

(گل)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد