پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

مرگی دیگر

زمستان ۶۲ جز اولین کتابهایی بود که از کتابخانه بزرگ پدر کش رفتم و خوندم.

و بعد از اون شیفته نوشته های اسماعیل فصیح شدم

کتابخانه دانشگاه تبریز که در طی سالهای دانشجویی بیشتر از کل کلاسها مهمونش بودم هم مجموعه تقریبا کاملی از کتابهای فصیح داشت و ...

ثریا در اغما٬ لاله برافروخت٬ فرار فروهر و...

اسماعیل فصیح رو به خیلی ها پیشنهاد کردم. به کسانی که با رمان قهر بودند، به افرادی که از نویسنده های ایرانی ناامید شده بودند، به اونایی که از کتابهای فهیمه رحیمی خسته شده بودن اما حوصله متنهای ادبی سنگین رو هم نداشتند...به خیلی ها.


این روزها عجیب بوی مرگ میاد!!

به دنبال مهدی آذریزدی، اسماعیل فصیح هم رفت...

اما

عمیقا باور دارم که جلال آریانی که فصیح خلق کرد و شکل داد و به اوج رسوند، برای همیشه با ماست و در تمام لحظه های زندگی مردم کوچه و بازار حضور داره. حضوری جاودانه.



نظرات 15 + ارسال نظر
فریده شنبه 27 تیر 1388 ساعت 07:06 ب.ظ

رشته شما ادبیات بوده؟؟اخه مثل اینکه خیلی با کتاب و رمان و شعر میانه خوبی داری.من واقعا رمان ایرانی کم خوندم در حقیقت سه چهار تا بیشتر نبوده.اما دنبال کتابهای فصیح حتما میرم.از دو سه نفر دیگه هم شنیده ام.کتابهایش از این عشق و عاشقی ها که نیست؟

نه فریده جان ادبیاتم کجا بود!!!!
فقط کتاب خوندن رو دوست دارم
بخونیشون ضرر نمی کنی. نه من تضمین می کنم که از اون عشق و عاشقی ها که منظور نظر توئه نیست!!

کاپیتانی بدون هواپیما شنبه 27 تیر 1388 ساعت 08:21 ب.ظ http://capitan.co.nr

دامون عزیز سلام
امیدوارم خوب باشی
مدتیه حس میکنم اینجا بوی ناراحتی گرفته مخصوصا با این صدای بارون و اون زمزمه
لطف کن این صدا رو بردار و از اتفاقات خوب زندگیت و خاطراتت و نیمه پر لیوان بنویس
اینا رو گفتم چون دوست ِ مجازیتم و دوس ندارم دوستم این حال و هوا رو داشته باشه
امیدوارم از دستم ناراحت نشی

تازه الان که خیلی بهتر شده کاپیتان جان....!!
اعتقادم رو به نیمه پر و خالی لیوان یه مدتیه از دست دادم دیگه...
اما باشه...روش فکر میکنم...فکر کنم به زودی همین کار رو بکنم
مرسی که با وجود گرفتاریهات توی بلاد غربت باز هم به فکر دوستان هستی

خاطره شنبه 27 تیر 1388 ساعت 10:37 ب.ظ http://khaterehkh.blogsky.com

چقدر دلم گرفت
اولین کتابی که خوندم ثریا در اغما بود
بقیه کتابها رو از کتابخانه گرفتم و خوندم و همه رو دوست داشتم
یادش گرامی و روحش شاد

چقدر مثل هم!!!
میفهمم چقدر دلت گرفته...

پسرآزاد یکشنبه 28 تیر 1388 ساعت 07:43 ق.ظ http://pesareazad.blogfa.com

سلام دامون عزیز

دیدم خبری ازت نیست گفتم بیام بهت سر بزنم
خوبی؟

مرسی دوست عزیزم
خوبم...میخواستم بگم اما تو باور نکن!! اما...نمیگم...خوبم در کل
مرسی که سرزدی

مخلص !! یکشنبه 28 تیر 1388 ساعت 07:56 ق.ظ http://tabrizandme.blogfa.com/

ادبیات چیز خوبی است.

آره خوب!!

مهدی هومن یکشنبه 28 تیر 1388 ساعت 05:33 ب.ظ http://shereparsi.persianblog.ir

خدایش بیامرزد خالق ثریا در اغما رو . متاسفانه بهترین های ادبیات و هنر ایران یکی پس از دیگری در حال رفتن هستند و کسی هم جایگزینشون نمیشه
در مورد شعر هم نه تعمدی در کار نبوده دامون جان

آره دردش اینجاست که کسی جایگزینشون نمیشه...

فریده یکشنبه 28 تیر 1388 ساعت 09:45 ب.ظ

نصف کتاب ثریا در اغما را خواندم.اصلا خوشم نیومد.شاهکار ادبی این بود؟!

خوب هرکسی عقاید متفاوتی داره!
ببین اگه دنبال متنهای ادبی سنگین و رنگین می گردی این کتابها به دردت نمی خوره . من بهت پیشنهاد می کنم بری و جان شیفته رومن رولان رو بخونی تا کیف کنی!!
کتابهای فصیح به زبان مردم کوچه و بازار نوشته شده اند. ساده اند اما به نظر من مفاهیم عمیقی هم لا به لاشون پنهانه. چیزهایی که دردهای جامعه ما هستند.
در ضمن این رو هم در نظر بگیر که این کتابها اکثرشون اوایل انقلاب چاپ شده اند. در اوج خفقان سیاسی و اجتماعی!! گفتن بعضی حرفها اون موقع خیلی جسارت می خواست و می بایست در هزار لفافه پیچیده می شد و گفته می شد...
به هر حال باز هم میگم هر کسی نظری داره و نظر هرکسی هم برای خودش محترمه

علی از کانادا سه‌شنبه 30 تیر 1388 ساعت 09:12 ق.ظ

سلام دامون عزیز

من امروز خیلی منتظر تماس شما بودم گفتم شاید از اینکه گفتم فردا تماس بگیرید ناراحت شده باشید.
با شماره ای که روی موبایلم افتاده بود چند دفعه تماس گرفتم ولی کسی برنداشت.

من در حال رانندگی در جاده بودم چون مسافرت بودیم و اینجا در حین رانندگی نمیشه با موبایل صحبت کرد.

به هر حال منتظر تماس شما هستم. اگر همون ساعت زنگ بزنید خوب است.

با عرض معذرت و تشکر
علی از کانادا

علی آقا
سلام
واقعا شرمنده! من هم این دو روز رو بیرون شهر بودم و نتونستم تماس بگیرم.
چشم فردا سعی میکنم مزاحم بشم همون ساعت
امیدوارم مسافرت خوش گذشته باشه

طفل عشق سه‌شنبه 30 تیر 1388 ساعت 12:08 ب.ظ http://www.epika.blogfa.com

سلام دوست عزیز سری به ما بزن.مایل بودی تبادل لینک داشته باشیم

طفل عشق چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 01:44 ق.ظ http://www.epika.blogfa.com

آه دامون عزیز از اینکه خوشحال میشید برای تبادل لینک عالیه ولی من لینک خودمو در وبلاگ شما ندیدم.مثل ینکه تا نگیرید چیزی نمیدید..خوب ولش کن بگذریم..اینکه اختلاف نظر داشته باشیم باید بگم برای من بسیار خوشحال کننده است از این نظر که اختلاف نظر بسیار مفیده و باعث رشد و شکوفایی ما میشه ....ناراحت کشی میشه که در درونش نقصی یا در انتخاب هدفش در زندگی دچار شک و تردید باشه من هیچ وقت از نظرات مخالف خودم ناراحت نمیشم و استقبال میکنم....در ضمن دوست عزیز من اگه دقت کنی نوشته حجاب روح ..یعنی از حجابی که بین روح ما و ما وجود داره گذر کنیم..در ضمن تحقیق کنی کیبینی که خود روح هم حجاب داره بله...البته مرتبش فرق داره.......ولی جمله وبلاگ کتیبه بهشت نوشته :
از حجاب روح بگذریم...یعنی از حجابی که برای روح میباشد بگذریم نه ..اینطور نیست.....خیلی نوشتم..سرت و درد اوردم....من شما رو لینک کردم و در لینک باکس قرار دام..مایل بودی لینک منو در پیونها قراربده ...به امید دیدار..

آناهیتا چهارشنبه 31 تیر 1388 ساعت 06:37 ب.ظ http://anihoo.blogsky.com

دامون جان فکر کنم جوابی که بهت توی وبلاگم دادم خیلی منظورم رو نرسونه. در این صورت حاضرم بیشتر توضیح بدم یا شاید یه پست دیگه راجع بهش بگذارم.

سمیرا جمعه 2 مرداد 1388 ساعت 08:58 ب.ظ http://dokhtarebaba.persianblog.ir

من همیشه وقتی میام بلاگت اسپیکرم خاموشه امروز اهنگ بلاگتو شنیدم حس خاصی رو به آدم منتقل میکنه البته این اهنگو قبلا یکی از وبلاگهای محبوب من گذاشته بود و در توصیفش نوشته بود اینو گذاشتم که با شنیدنش زجر بکشم

خیلی جالبه!!
منم دقیقا برای همین این رو گذاشتم!!!
خودآزاری حد و مرز نداره دیگه!!!!!

طفل عشق جمعه 2 مرداد 1388 ساعت 10:47 ب.ظ http://www.epika.blogfa.com

اخه گفتم شاید خدایی نکرده برنامه ای شده..خوشحالم موفق باشی

mahsa جمعه 30 مرداد 1388 ساعت 10:57 ب.ظ

are movafegham in ruza buye marg miad
amma kash faghat marge ouna bud kash sohbati az faramushi nabud faramushiei ke afate gharne
faramushi ke baes mishe fekr konim hamishe bayad ghesmate bad va etefaghate bade tarikh tekrar shan
ke yademun bere kourosh ki bud be bahaneye inke gozashte mohem nist bayad ayandaro sakht
ghafel az inke bayad gozashta ro bavar kard ke betunim har ruz ye pele balatar berim
ey kash hamin touri ke to gofti in aziza ba bashan
kash sohbataye dr.nodooshan,shamloo,kadkanidr.shariati hamishe tu zehnemun bemune
kash

مهسای عزیز
مرسی که اینهمه وقت میگذاری و می نویسی!
در مورد گذشته منم موافقم که نباید از یاد بره
چون ملتی که از اشتباهات تاریخیش درس نمی گیره حتما اونها رو بارها و بارها تکرار می کنه
اما به گذشته بالیدن رو زیاد تایید نمی کنم
کورش آدم بزرگی بوده. شایدم هم یک خونخوار کشور گشا بوده...نمیدونم...اهمیتی نداره. نیازی نیست ازش خجالت بکشم یا اونقدر بهش افتخار کنم که عملا باعث بشه در رویای بازگشت به اون دوران طلایی تمام آینده ام رو صرف خیالی کنم که شاید حتی از بیخ و بن حقیقت هم نداره!!
بازگشت به دوران طلایی که عملا هیچ وقت وجود نداشته!
میتونم از اشتباهات کوروش و بقیه درس بگیرم و از موفقیتهاشون
همین
من فراموش نکردن رو اینطوری تعریف می کنم

mahsa شنبه 31 مرداد 1388 ساعت 01:22 ب.ظ

manzure manam balidan be gozashte nabud
shayad manzuramo khub bayan nakardam
balidan dar moghabele be bavar residan va dars gereftano amal kardan arzeshe nachizi dare agha damune aziz
faramush nakardan serfe negah dashtan tu zehn nist
faramush nakardan baraye bidar negah dashtane zehn va dekhalateshun tu zendegiye
amma motaasefane mardom daran adat mikonam be roozmaregiye ziad va bi fekr va az ruye hayajan amal kardan
vazeeyate ma shode dastan ya hamun shahkare George Orwell

مهسای عزیز
بله منظور منم دقیقا همینه.
این یاد کردن از گذشته و به خاطر سپردنش و حتی بالیدن بهش که تو توصیف کرده به نظر منم ارشمنده
نمیدونم چرا اما این روزها نسبت به یاد کردن از کوروش و هخامنش و ایران قدیم و ...حساسیت پیدا کردم. اونقدر اینها رو گفتند مردم که مساله دیگه کمی بیمزه شد!!
در مورد ۱۹۸۴ هم باهات موافقم. مردم به طرز عجیبی و به طور خودآگاه همه چیز رو فراموش می کنند. مثلا الات صانعی شد قهرمان مبارزه با استبداد!! و همه یادمون رفته که صانعی کی بوده و چی کارها کرده!!
فقط به خاطر یه مشت شعار که هدفش هم یه چیز دیگه است نه مردم خودمون رو خیلی راحت گول می زنیم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد