پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

نمایشگاه کتاب یا آوردگاه معنوی!!!


نمایشگاه بین المللی کتاب امسال تبریز در مصلی سابق شهر برگزار می شود!!! جای تعجبی نیست. به هر حال مگر می شود از پایتخت عقب ماند در ضمن نمایشگاه دستاوردهای نیروی انتظامی مهمتر است یا نمایشگاه بین المللی کتاب؟ به هر حال فقط سالنهای مجهز نمایشگاه بین المللی تبریز می تواند جوابگوی خیل عظیم بازدیدکنندگانی باشد که برای دیدن تصاویر اعدام اراذل و اوباش یا برخورد با معضل بدحجابی و اخیرا هم طرح جدید برخورد با پرسه زنان خیابانی از اقصا نقاط کشور عازم نمایشگاهند.

وارد مصلا که می شویم. عطر فضای روحانی مستمان می کند. تاریکی فضا هم قوز بالاقوز می شود برای بالا رفتن بار معنویتمان. جلوی پیشخوان بن فروشی هم که دیدنیست. سر و دستی هر از گاهی هویدا و بلافاصله در گرد و خاک محوطه بن فروشی ناپدید می شود. کسی نیست برایمان ایت الکرسی بخواند برای درامان ماندن سر و دستمان در  خیل عظیم مشتاقان  کتاب برای همین از خیر خریدن بن هم می گذریم و وارد می شویم.

از یک سر مصلا شروع می کنیم به بازدید. شمیم دل گشای معنویت از همان غرفه های اول سالن دماغهایمان را نوازش می دهد مثل تمام نمایشگاههای کتاب. و جالب اینجاست که تمام هم نمی شود این شمیم سکرآور. عجب مردم کتابخوانی دارد شهر قم. همین طور انتشارات رنگارنگ شهر قم است که ردیف شده است دور مصلا. کتابهای معنوی همه با جلدهای اعلا و رنگارنگ و کاغذهای درجه یک و مطالب غنی و پربار چشمها را که چه عرض کنم روح و جانمان را مینوازند. سخن از مرگ است و پل صراط و چگونگی سخن گفتن با مردگان و جن و کرامات مسجد جمکران و معجزات حضرت ولی عصر و... خیل عظیم خریداران که نوبت گرفته اند برای خرید معنویت. کوتاه سخن پنجاه درصد نمایشگاه  بوی گلاب و عطر بهشت می دهد.


                           


ناگهان میرسیم به رنگهای زیبای صورتی و نارنجی و قرمز. خاله خرسه٬داستانهای قرآنی برای کودکان٬ روباه باهوش٬ کودک نمازخوان! بازیهای فکری و دینی برای نوجوانان٬ سه تا کتاب ۱۰۰۰ تومن. ۵ تا کتاب ۱۵۰۰ تومن٬ خونه دار٬ بچه دار زنبیل رو بردار و بیار و...

بعدش هم که نوبت شلوغترین غرفه های نمایشگاه است. با دیدن جوانان ۱۷-۱۸ ساله که در صف ایستاده اند هریک با طوماری بلندبالا در دست نگفته پیداست که چه چیزی عرضه می شود. با وجدانی راحت عبور می نماییم. سد کنکور را سالها پیش با پیشانی که از فرط افتخار مثل لامپ ۳۰۰ وات میدرخشید پشت سر گذاشته ایم آنهم بدون نیاز به قلمچی و گاج و مبتکران و این حرفها.

همین طور که در میان غرفه ها علافیم ناگهان فضا به شدت وسترنیزه میشود و خلوت. خیل عظیم مشتاقان معرفت در این قسمت نایابند. تک و توکی می پلکند لای قفسه ها. چند تایی سرشان به تنشان می ارزد. چند تایی هم علافند برای کلاس گذاشتن. غرفه کتابهای خارجی است دیگر. از طرز نگداری سگ و گربه بگیرید تا دکوراسیون داخلی منازل و گلکاری همه جور کتابی پیدا می شود اینجا. یک راست میروم سراغ یکی از این انتشارات.  کتابی را نشان کرده ام در این قسمت که حداقل ۴ سال است که می آید و می رود. بله. این بار هم آمده. همین طور الکی دلم برای کتاب کذایی می سوزد. نه سواد انگلیسیم و نه موجودی جیبم کفاف خرید میدهد.



خوب این قسمتها که تمام می شود می رسیم به کتابهای عمومی. تا دلتان بخواهد حافظ است و شاهنامه و کلیات سعدی در قطعها و سایزهای وزیری و نفیس و تذکره الاولیا و مناجات نامه و مثنوی معنوی و همین طور ادبیات کلاسیک است که بر روی پیشخوان همه انتشارات همچون گوهری میدرخشند. البته گاهی این درخشش با برق کتابهای درمان کمردرد٬ سبزیهای مفید٬ بچه سالم! درمان میخچه های کف پا٬ از بین بردن سفیدی ناخن و سایر کتابهای مفید از این دست در هم می آمیزد و منظره ای می شود آن سرش ناپیدا. کتابهای موفق بشویم هم که غوغا می کنند. یکی غورباقه قورت میدهد. دیگری پنیر میخورد. یکی اعتماد به نفس یاد میدهد. آن دیگری ارتباطات را بهبود می بخشد. یکی مدعی است راز های شادکامی را کشف نموده است. آن دیگری ادعا می کند لبخند زدن درمان تمام دردهای بی درمان است و.... همین طور همه در جهت رشد و اعتلای روحی ما مردم شریف و فهیم می کوشند. خب اینها را هم اگر نمی پسندید رمان بخوانید. چاپ چهل و اندیم شاهکارهای ذبیح الله منصوری ببخشید شاهکارهای الکساندر دوما در طرحها و رنگها و سایزهای گوناگون. کتابهای عمیق و ارزشمند فهیمه رحیمی٬ خیلی بخواهید کلاس بگذارید دن کیشوت و برباد رفته و آرزوهای بزرگ و بی نوایان و... اینها هم هست با چاپهای همه بالای بار بیستم. رمان جدید می خواهید. هست تا دلتان بخواهد. از آن کتابهای خوشگل خوشگل که عکس قلبهای شکسته دارد با تیرهای خون چکان و زنجیرهای بسته شده به پای عاشقانی که لب دریا به تماشای غروب ایستاده اند. آنقدر کتابهای عمیق و فیلسوفانه ای هستند اینها. محصول نسل نو نویسنده های همیشه موفق ایرانی.

می ماند پنچ صدم درصد نمایشگاه یعنی چندین غرفه انگشت شمار که کتابهایشان بد است. اخ است. باید مثل طاعون ازشان فرار کرد. اصلا نمیدانم چرا به این اینها اجازه شرکت در نمایشگاه که سهل است اجازه حیات و بقا میدهند. چند تایشان رویشان نشده و نیامده اند مثل قطره و مرکز مطالعات زنان اما چندتایشان حیا نکرده اند و پرروپررو تشریف آورده اند مثل نشر نی و نشر آگه. با آن کتابهای درپیتی و مزخرفشان. آخر در این عصر طلایی چه کسی نیاز دارد به کتابهای نیچه یا بررسی علل عقب ماندگی ایران؟ اصلا کجای ما عقب مانده است. انرژی هسته ای داریم به این گندگیییییی. چه نیازی هست به تلفظ کلمات رکیکه کمونسم و چپ و مارکس و انگلس؟ چه احتیاجی هست به یونگ؟ تازه بدتر از اینها کتابهای شعر و نثر آذریست. تاریخ آذربایجان، ادبیات آذربایجان، داستانهای آذری، کتابهای بهرنگ، بابک خرمدین و .... مردم این کتابها را دوست ندارند. جلوی این غرفه ها خالیست اما نمیدانم چرا جلوی غرفه های این ور و آن ور این غرفه ها غلغله ایست! شما میدانید چرا؟؟

مردم حریصانه خرید می کنند. پلاستیکها مملو از کتابند و جیبها از برگه های بن پر و خالی می شوند. در ظاهر نمایشگاهی است مشابه دهها نمایشگاه دیگر کتاب

چه اهمیتی دارد که کتابهای فروغ دیگر نیست

چه اهمیتی دارد که کلهم اجمعین نوشته های کوندرا لغو مجوز شده است

چه اهمیتی دارد که 50 صفحه ای از شاهنامه فردوسی در این چاپهای جدید ناپدید شده است

چه اهمیتی دارد که صدها کتاب دیگر که می توانست باشد و حالا نیست

چه اهمیتی دارد که 4000 عنوان کتاب تازه در وزارت ارشاد خاک می خورد

مردم با عجله و حریصانه میخرند. شعر و فلسفه و داستان و تست و گلکاری و... اما هر از گاهی در این آشفته بازار چشمهایی نگران هم می شود دید. چشمهایی که جاهای خالی را با وحشت نظاره گرند و سردرگم لول می خورند بین جمعیت با دستهایی خالی و لرزان. بیرون می آیم و به سکوت و آرامش کهنه کتاب فروشان لب خیابان پناه می برم

نظرات 13 + ارسال نظر
مهدی دوشنبه 22 مهر 1387 ساعت 02:42 ق.ظ http://spantman.blogsky.com

دیدی
دیدی
دیدی بهت می گفتم برای این مردم بی سواد حرفایی نزن که برات گرون تمام بشه فردا همینا می ریزن خونت و آتیش می زنن می گن کافر بود
تازه خوشحال هم می شن که یک جایی تو بهشت گیرشون اومده
بگذار الاغ ها در باغچه مشغول باشند
بیا به منزل ما
در سکوت شب برویم
به من هم سر بزن خوشحال می شوم

مهدی هومن دوشنبه 22 مهر 1387 ساعت 03:09 ب.ظ http://www.shereparsi.persianblog.ir

دامون عزیز :
خودت همه چیز را گفتی . دیگه حرفی باقی نذاشتی . نمایشگاه تهران هم همین چیزی هست که تو میگی تنها تفاوتش هم فکر میکنم این باشه که در نمایشگاه تهران خواهران و برادران نیروی انتظامی هستند و مواظبند مبادا پسری لباسهای بدبد پوشیده باشه یا دختری روسری رنگی تا خدای نکرده فضای فرهنگی نمایشگاه که مملو از کتب خوب خوب برای تعلیم و تربیت هست کثیف نشه . جایی که :
شعرهای شاملو رو تکه تکه میکنند و بعد هم چاپ
ابیاتی از نامه رستم فرخزاد به برادرش در شاهنامه حذف میشه
کتابها و تفکرات کانت ،‌نیچه و روسو و صادق هدایت و جمالزاده مجوز چاپ ندارند
البته که باید کتابهای فال و رساله امام و ... با بهترین کیفیت چاپ بشه .
دیگه نمی گم برای گرفتن مجوز چاپ چه مراحلی باید طی بشه و اگه خدای نکرده یک نفر بخواد کتاب چاپ کنه چی به روزش می آد . بی انصافا از یه کتاب 120 صفحه ای رمان 27 تا ایراد میگیرن .
خلاصه از معنویت نمایشگاه لذت ببر که برای مردم عادی فقط معنویات خوبه .
تا زمانی که مردم به دنبال خرید کتابهای جن و پری و کرامت و معجزه باشن ............
یک تحول فرهنگی لازمه
سبز باشی
مثل نوشته های سبزت

بامداد دوشنبه 22 مهر 1387 ساعت 08:40 ب.ظ http://farsivfair.com

سلام . خسته نباشید . خوب حرف شما حرف دلی پرخونه که در اکثر نسل منحرف ایران اسلامی مشترک است . البته نمی خوام بگم در امر کتاب و فهم ادبی به فرهیختگی شما هستم من در تمام زندگیم خیلی کناب خوانده باشم 10 تا بیشتر نیست اما از همین 10 کتاب چیزهایی یاد گرفتم که اگر 100 سال هم زندگی می کردم قادر به درک آنها نبودم . به عنوان مثال من همیشه در کلاسهای درس از فلاسفه اسلامی متنفر بودم و همین باعث شده بود که از فلسفه فراری باشم و از دیدگاه فلسفی به مسائل حالم بد بشه. اما خوشحالم که دوست خوب و کتاب خوانم من را با افکار بزرگی هم چو موریس مترلینگ آشنا کرد . ارزشمندترین هدیه زندگی من کتاب جاناتان مرغ دریایی بود که سبب آشنایی من با افکار ریچار باخ شد . همین مسائل باعث شد که چند تا کتاب در رابطه با تاریخ معاصر و تاریخ باستان که از همین انتشارات منحرف بود بخوانم . و امروز حداقل خوشحالم که از نظر فکری آزاد هستم دیگه شنیدن صدایی ملکوتی دل من را نمی لرزاند .

حالا از همه چیز گذشته در پایتخت مثلا فرهنگی ایران(شیراز) هر چه در کتابفروشی های عظیم الجثه اش گشتم کتابی در رابطه با پرواز (عشقم) ندیدم . البته کتاب پرواز برای کودکان بود .

خوب دعایی می خوانیم :

خداوندا (اگر می شنوی) اینترنت را حفظ بفرما .

سلام جناب هوانورد را برسانید .

رهرو اک سه‌شنبه 23 مهر 1387 ساعت 06:19 ب.ظ http://hu-eck.blogsky.com/

با سلام دوست عزیز اگر بخواهم اکنکار را برایت معرفی کنم پیشنهاد می کنم اول خود کتاب اکنکار را مطالعه واما توضیحی از من اکنکار طریقی خالص معنوی به این معنا که اگر بخاهی واقعا بدانی در ک خدا را شناخت خدا را که در این راه می توانی ارطبات با خدا را از دو طریق نور وصوت برقرار می توانی سفر روح به این معنا که اگاهی خودت همرا با نگاهبان درونی یا راهنما به منظر شناخت درون دیدار معنوی دیدن خود خودت با چشمان خوت ان طبقات اسمانی که می گویند ایا وجود دارد یا نه با این تفاوت که خودت می روید خودت می دانید وخودت می بی نید حتمن می گوی چگونه این تمریناتی بسیار ساده دارد که ارطبات با دل و عشق وحقیقت واقعا خاستن است و حال یک تمرین تقدیم به تو هنگام خواب با خدا درددل کن حرف بزن در مورد حتی اکنکار بگو از تهه دل می خواهم بدانم چیست جهان درون می شود واقعا خودم ببینم سفر روح چیست وبعد از اتمام ذکر گفتن این نام باستانی واسراریه قدرت افرین وبیداری معنوی هی یو در دو قسمت اول در دم هییییییی کشیده ودر باز دم یووووووووو یا در دل هیییییوووووووووووووووووووووو البته همه با احساس عشق به خدا ودانستن واقعا خواستن برای دانستن ولی این راه می گوید تعریفی ندارم خودت ببین وبدان درو د برکت باشد یا هیو تمرین بیست دقیقه ولی مطالعه لا زم

خاطره شنبه 27 مهر 1387 ساعت 08:49 ق.ظ http://khaterehkh.blogsky.com

بی خیال
کتاب فروغ میخوای کتاب فروشی!
کاریش نمیشه کرد
حالا تو بگو چند درصد جوونهای امروز فروغ رو می شناسند!(البته منظورم این نیست که اسمش رو شنیدن!!)

حسرت پرواز یکشنبه 28 مهر 1387 ساعت 12:12 ب.ظ http://www.hasrate-parvaaz.blogsky.com

سلام دوست خوبم
بعد از مدتها به روزم
به بهانه ی یک پایان تلخ و شیرین
منتظرتم
بیا پیشم
شاد باشی...

عقاب دوشنبه 29 مهر 1387 ساعت 02:14 ق.ظ

افسوس که این مزرعه را آب گرفته است
دهقان مصیبت زده را خواب گرفته است

کامران شنبه 4 آبان 1387 ساعت 08:23 ب.ظ http://dastechapi.persianblog.ir/post/10/

سلام دامون جان
چرا بهم خب نمیدی که به روز میکنی.از این نمایشگاه های تخیلی زیاد بوده.جدی نگیرش
من هم به روزم
موفق باشی

فریده سه‌شنبه 7 آبان 1387 ساعت 03:23 ب.ظ

خوبی؟؟؟!

اینقدر خوبم که نگو!!!
جدی میگمااااا
دیگه حتی یادم میره اینجا سر بزنم!!!!!!!!!!

دامون یکشنبه 12 آبان 1387 ساعت 09:46 ب.ظ

پاسخ به یه کامنت خصوصی
بامداد عزیز
حدس اولتون تا حد زیادی درسته. البته صحبت از چابهاره متاسفانه. باز اگه بندر بود یه چیزی. اما همون طور که آقای مدرسی گفتند خیلی بعیده این اتفاق بیفته.
در ضمن منم موافقم که حرومشون باشه.... :)

بامداد دوشنبه 13 آبان 1387 ساعت 12:11 ق.ظ

سلام . اگه صحبت از انتقالبه چابهار هست که از نظر من هم منتفیه . آخه پایگاه چابها رو چه به این حرفا . اگه هم بخوان ببرن اونجا همه اونها رو نمی برن . امیدوارم که در حد یه حرف باشه . سلام ایشون رو برسونید .

بامداد دوشنبه 13 آبان 1387 ساعت 05:51 ب.ظ

سلام . می بخشید که زیاد مزاحم می شم . می خواستم از شما سئوالی بپرسم که هر زمان که به شما سر می زدم فراموش می کردم . شما نوشته اید که :

چه اهمیتی دارد که 50 صفحه ای از شاهنامه فردوسی در این چاپهای جدید ناپدید شده است


می خواستم بیشتر بدونم . این صفحات شمامل چه ابیاتی و با چه مضمونی بوده است که مورد تجاوز خودی های هزاران بار پست تر از دشمن بیگانه قرار گرفته است . یه مدتیه که خیلی تاکید می کنن که فردوسی بیشتر از اینکه شاعری ملی باشد و در شعر هایش از رخداد های ملی کمک گرفته باشد شاعری مذهبی است .

ممنون می شم اگه راهنمایی بفرمایید .

بامداد جان در مورد سوالتون شما رو ارجا میدم به جواب دوست عزیزم مهدی هومن در بخش نظرات مربوط به همین پست

پرویز چهارشنبه 15 آبان 1387 ساعت 10:07 ق.ظ

من هی میام سر میزنم که اون پست که قولش رو دادی ببینم... نکنه سر کارم؟
این کتاب اکنکار رو نخونیا ... یک افتضاح کامله... این یه پیشنهاد دوستانه اس...

پائولو کوئیلو جولوش سوسکه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد