پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

دعا

بریدا-6 (آخرین نقل قول)

خداوندا! ما انسانیم و عظمت خود را نمی شناسیم. فروتنی طلب خواسته هامان را به ما عطا کن. چرا که هیچ آرزویی پوچ و هیچ تمنایی بیهوده نیست. خداوندا! تنها با پذیرفتن آرزوهایمان هست که میتوانیم بفهمیم واقعا کیستیم.

خداوندا بگذار تا بفهمم هر رخداد نیکی که در زندگیم رخ می دهد به خاطر آن است که سزاوار آنم. خدایا بگذار که آنقدر فروتن باشم تا بپذیرم که با دیگران تفاوتی ندارم.

خود را بدتر از دیگران دانستن یکی از بیرحمانه ترین کارکردهای غرور است. چرا که همچون ویران کننده ترین شیوه متفاوت بودن به کار می رود.

این یکی مونده به آخرین پست بریداست! از همه دوستای گلم دعوت کنم اگه مطلبی دارند از این کتاب که خوششون اومده و من اینجا نذاشتمش یا هر حرف و نظری زاجع بهش دارن در بخش نظردهی بنویسنش. تصمیم دارم آخرین پست مربوط به بریدا نقل قول نظرات دوستای عزیزم در مورد این کتاب باشه.

منتظرم

دامون

نظرات 14 + ارسال نظر
حمید رضا شنبه 13 مرداد 1386 ساعت 06:22 ق.ظ http://reikienergytoall.blogsky.com/

سلام
خیلی لطف کردین که سر زدین
شما برای آشنایی با ریکی و یادگیری اون هیچ کار خاصی لازم نیست انجام بدین یکی دو تا کتاب برای آشنایی با ریکی و بعد استاد شروع می کنه . ولی باید آمادگی کامل از نظر آشنایی با ریکی رو داشته باشید .
در ضمن این مساله ی تناسخ من رو خیلی به خودش در گیر کرده دوست داشتم بیشتر بدونم چون شنیده بودم بودیسم به بودایی ها تقریبا با تجربه این مساله یعنی تناسخ رو نشون میده .
با تشکر
خدانگهدار شما

توت کوچولووو شنبه 13 مرداد 1386 ساعت 05:01 ب.ظ http://darkscare.blogsky.com

مطلبت خیلی قشنگ بود دامون جون جووووووونم! من این کتاب رو نخوندم باید برم بخونمش حتما!!
خوشم اومد!!

تاتا

علی شنبه 13 مرداد 1386 ساعت 07:18 ب.ظ http://chickensoup.blogsky.com

سلام
خیلی عالی بود واقعا مطالبت خیلی عالی هست به من که خیلی کمک میکنه مطالب قشنگت
همیشه موفق باشی

خاطره شنبه 13 مرداد 1386 ساعت 07:42 ب.ظ http://khaterehkh.blogsky.com

سلام
از آخرین دفعه ای که بریدا رو خوندم خیلی میگذره
اما هوس کردم دوباره بخونم

دختر بهار شنبه 13 مرداد 1386 ساعت 08:03 ب.ظ http://dastanekootah.blogsky.com

این کتاب را خیلی دوست داشتم. به امانت به عزیزی دادمش که او را هم خیلی دوست داشتم. دیگر آن عزیز را ندیدم و کتاب بریدای من هم دیگر دوباره به دستم نرسید. حتما دوباره آنرا خواهم خرید.
چون کتاب را ندارم نمی توانم جملات را دقیق بنویسیم. اما جایی نامزد بریدا درباره ستارگان حرف می زند (و اینکه بسیاری ستارگان که سالهاست خاموش شده اند را ما با نورهایی که قبلا از خود ساطع کرده اند می بینیم و ستارگانی که وجود دارند ولی هنوز نورشان به چشم ما نرسیده را نمی بینیم.) من خیلی دوست داشتم.

[ بدون نام ] شنبه 13 مرداد 1386 ساعت 11:39 ب.ظ

چند روز پیش داشتم ایمیلهایی رو که برای یه دوست نوشته بودم میخوندم. وقتی این پستت رو دیدم یاد یه جمله که توی اون ایمیلها نوشته بودم افتادم. نوشته بودم : ..... از این هم بدم میاد. یه جور متفاوت نشون دادن خود از راه نسبت دادن یه صفت نه چندان خوب به خودمون ........ من خودم یه پا بریدا هستم بدون اینکه بدونم این بریدا اسم کتابه یا اسم نویسنده کتاب !!! :د
واقعا ما چرا اینقدر سرگشته و متوهم شدیم؟ چرا همه دوست دارن خودشون رو طوری نشون بدن که جامعه سنتی ما اون رو بد میدونستن؟ این بحث خیلی مفصله و باید یه روز یه پنبه اساسی از این موضوع بزنم.

نارنج یکشنبه 14 مرداد 1386 ساعت 11:45 ق.ظ http://naranj.blogsky.com

رفتم دنبال کتاب بریدا توی کتابخونم گشتم پیداش نکردم و به خودم و شلوغی اتاقم لعنت فرستادم دو سالی میشه که خوندمش اما بعضی جاهاشو که یادم مونده میگم:اونجایی که بریدا به کارت ها خیره میشد و هیچ نتیجه ای نمیگرفت و وقتی نتیجه گرفت که حواسش به جای دیگه ای پرت شد...میدونی؟وقتی که ما ذهنمونو فقط حول یک محور میچرخونیم باعث میشه که توی اون موضوع نتیجه ای نگیریم حداقل من یکی که این موردو تجربه داشتم....و یه قسمت اخر رو هم که تیکه رمانسی بود دوست داشتم.....اونجایی که بریدا برمیگرده پیش لارنس(لارنس بود اسمش اون استاد فیزیکه؟؟)
دامون عزیز یه پیشنهاد :حالا که بحث بریدا رو بستی میشه توی وبلاگت هر دفعه کسی کتابی رو بگه یا خودت پیشنهاد بدی همگی بخونیمش بعد بیایم نظرمونو راجع به اون گکتاب بگیم؟ببخشید من خیلی پرروام اما یهو پیشنهادش اومد توی سرم گفتم بگم....

سیاوش دوشنبه 15 مرداد 1386 ساعت 10:23 ق.ظ http://nabsh.blogsky.com

دامون جان سلام .. وقت و حوصله ی کم و تن اخیراْ بیمار !! کم دقتی نظراتم رو به این دلایل پیشاپیش ببخش .. بحث تکرار و حرکت رو به جلو .. زمان رو به جلو پیش می رود ولی زندگی خیلی وقتها شکل دایره به خود می گیرد .. این دایره در بهترین حالتش دارای بعد سومی می شود که چون راه پله ای مارپیچ تکرارش را در بعد تکاملی و معنایی سومی پی می گیرد .. خیلی وقتها پیش به این تشبیه فکر می کردم که البته از شعر یکی از دوستان از دست رفته ام ( به اراده خود البته ) شاید به ذهنم آمده بود .. ولی مدتیست که دیگر به این مثال مفهوم کمتر فکر می کنم .
علت مخالفت و عدم رغبتم به جبران و کوئیلو نیز همین زاویه ی دید آنهاست جدای اینکه طبق یک نگاه بدبینانه همیشه نویسنده و شاعری که در این حکومت و در تریبونها و پیشخوان های کتاب فروشی و در تلویزیون و رادیو اش بزرگ شود و اعتبار و مجالی برای معروف شدن پیدا کند برایم همیشه جای شک بوده است . بیخود نیست که سهراب را اینقدر می پسندند و کجاست نام و اعتبار شاملو ؟!!ارزش های احساسی سهراب را نفی نمی کنم ولی به قول شاملو زمانی که در سرچشمه دارند سر بی گناهی را می برند نمی توان گفت و دنبال این بود و برای همگان تجویز کرد که آب را گل نکنیم .. آب از سرچشمه گل است . گاه در شرایط مشخص اجتماعی بعضی هنرها کاملاْ به ضد هنر و نوای لالایی در برابر شیپور بیدار باش شاملویی تبدیل می شوند و این نیاز حیاتی جامعه ی امروز ماست که بوی گند انفعال و حماقت و فساد فکر و احساس و منطقش مدتهاست حال من را بهم می زند ..
ندیدن کسی و عاشقش شدن دامون ؟ عزیز من این چه حرفیه آخه ؟ خب این به وضوح یک نوع داستان نوشتن و خیال پردازی نیست ؟ همه ی هنرمندانی که نیمکره ی راستشون رو خیلی فعال می کنند و البته تا حد پیامبران ( انسانهای شیزوفرنیک ! ) پیش می روند از این توان برخوردارند .. آنها حتی شب با طرف خیالی خوابیده و عذر می خوام ارضاء هم میشوند و صبح با صبح بخیر بیدار نیز هم !! جایگاه علم و تحلیل های مغزی و روانی رو خواهشاْ به سطح بالاتری بیار .. البته تیپ های شخصیتی و نیازهای متفاوت و مبنای زیبایی شناسی های متفاوت باعث فرق این قضیه ست که شما به این مقولات چه جایگاه و ارزشی بدهید .. من چنین کردم و شاید هر خوشی و طعم و دلهره ای را در وجودم نابود کردم آنگاه که به علم دست یازیدم .. ناهنرمندی من است البته که در آینده اصلاح خواهد شد .. شروع عشق نوعی فریب طبیعت و ادامه اش خیانت و در عین حال جزا و انتقام طبیعت .. البته باز هم به افراد بستگی دارد و محدودیت نیازها و افق دیدشان شاید !! می توان همانطور که ۳۰ سال کارمندی صبح سر ساعت پا می شود و تا فلان ساعت سر کار جون می کند و به خانه می آید و عین تکرار ماشینی زندگی ( فیلم عصر جدید چارلی ) خیالیش هم نیست و البته با آرام بخش های این نظام مثل کتاب های راز موفقیت و شادی و چگونه چند تا قورباغه ی زنده رو بخوریم ؟!!‌بدون اینکه اصلاْ بپرسیم چرا باید قورباغه بخوریم و چرا اصلاْ باید وجود داشته باشه !! و ... به آشتی و حتی لذت از وضع موجود می رسه !!

سیاوش دوشنبه 15 مرداد 1386 ساعت 10:43 ق.ظ http://khargh.blogsky.com

و نیز دامون جان ناتوانی و محدودیت های توان جسمانی و روحی ما را نیز در نظر بگیر ... در نظر گرفتن انسانها در داخل یک لوله آزمایشگاهی و آن هم در شرایط ثابت هیچ کار عقلانی ای برای تعمیم و تجویز نتیجه اش به آیندگان و همگان نیست !! انسان را طبق نظر مارکس در شرایط مشخص و با در نظر داشتن محیط رشد و تکاملش در نظر بگیرید .. گذشته ی ما ، شرایط جامعه و میزان نفرت و خشمی که در ما بر می انگیزد ، روابط خاص و مشخص پدر و مادر ، داده ها و اطلاعات زمان شکل گیری شخصیت والدینی و عاطفی ما ، عقده ها و نیازهای سرکوب شده ی ما که هر کدامشان شکل دهنده ی نحوه ی رفتار ما بر مبنای نیاز ما که با دید ما به جهان و انسان نیز در ارتباط است رقم می خورد و این شبکه ی پیچیده به راحتی قابل بررسی نیست و آنقدر متنوع است که صرف امکان هر چند ذهنی یک پدیده تجویز و امکان اثر بخش بودن و موفق بودنش برای نه حتی همگان که حتی دو نفر متفاوت را من شرط عقل و نگاه دقیق بین و تیز بین نمی بینم ... خوبه که گفتم بی حوصله و بیمارم .. من با اجازه تون حرف رو همین وسط کات کنم که نوبت دکترم دیر شد ! با سپاس و آرزوی پاینده گی و پوینده گی ... سیاوش

تایماز دوشنبه 15 مرداد 1386 ساعت 09:18 ب.ظ http://orfales.blogsky.com

اولا باهات مخالفم چون نقد خود دلیل بر قرار گرفتن در چارچوب جامعه نیس. اگر نقد منصفانه و از بالا باشه شاید به این نتیجه برسی که در کاری که اون روز کردی دچار ترس شدی و لازم بوده که نترسی و تابو شکنی کنی!! من نمیگم ببین کارت در چارچوب جامعه و عرف درست بوده یا نه! فقط میگم منصفانه نقد کن.در ضمن بهتره زیاد شعار ندیم. باید این رو هم مد نظر داشته باشی که ممکنه یه روز اون تابو رو روی سر تو بشکنن!! من میگم باید نسست به ظرفیتی که داریم خودمون رو نقد کنیم. همین!
پیشنهاد نازنین خوبه. اما راستش من الان وقت کم میارم و کل مطالعاتم تخصصیه. کتاب تازه ای هم نخوندم که بخوام معرفی کنم به جز سلاخ خانه شماره ۵ کورت ونه گات که برام لذت بخش بود. اما فکر نمیکنم بحث زیادی از توش دربیاد. شما شروع کنین من خودمو بهتون میرسونم.

نارنج سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 10:06 ق.ظ http://naranj.blogsky.com

من اخرین کتابی خوندم اهسته وحشی میشوم بود اما خیلی ثقیل بود شاید برای شروع خوب نباشه کمدی الهی دانته هم خوبه اما اگه کتاب کوتاه میخواید همه کتابهای مصطفی مستور خوبن(استخوان های خوک و دست های جزامی/من دانای کل هستم/چند روایت معتبر و ....)کوتاه هم هستن کتاب فرانکولا و پرومته ی پسا مدرن هم خوبه و شب به خیر یوحنا هم عالیه تیکه هاییش تو وب من هم هست...اما از اون مهم تر برای اینکه وبلاگت هم همون جوری که میخوای بمونه من یه وبلاگ گروهی درست میکنم کسانی که میخوان عضو بشن بعد از معرفی کتاب هر کسی نظرشو در ادامه ی ویرایش همون پست میذاره اینجوری یه پست هی کامل میشه تا تمام کسانی که عضون بیان بگن و بعد کتاب بعدی چطوره؟ایده نویی هستش و شاید کتابخونا استقبال کنن این ای دی من هست اگه خواستی با هم در این مورد بیشتر صحبت کنیم

نارنج سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 10:49 ق.ظ

http://book-club.blogsky.com
ادرس میلتو میدی دعوتنامه بفرستم هر کسی هم میخواد بگو براش بفرستم

someone سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 02:29 ب.ظ http://yaveh-gooyan.blogsky.com

گزیده کاملی بود ..

دیگه کتاب را نمی خواد بخونم ...

به روز هستم دوست داشتی بیا ... خوشحال می شم

علی چهارشنبه 17 مرداد 1386 ساعت 12:02 ق.ظ http://chickensoup.blogsky.com

سلام
من به عهدم وفا کردم که قرار بود بیام چند روز دیگه تو بلاگت یه کارهایی میخواستی انجام بدی.
ما فردا میریم مسافرت به تبریز.
راستی من آپ کردم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد