پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

تا بینهایت

بار دیگر، شهری که دوست میداشتم

چشم در مقابل چشم. نگاه و سکوت تنها ترکیبیه که نمیشه در مقابلش مقاومت کرد. لاله ای شدن گونه هاتو حس میکنی. ضربان قلبت توی گوشات تکرار میشه. سرتو بالا میاری. و نگات تو نگاهش گره میخوره. دیگه کارت تمومه!

آره مثل بازیه فوتباله.اما خداحافظی در اوج مال کساییه که ارزش خودشون رو بالاتر از عشقشون به فوتبال میدونن. اما توی این بازی مگه قرار نبود خودی در بین نباشه!  میخوام با تمام وجودم از بازی لذت ببرم. تا آخرین لحظه. با اینکه آخرشو میدونم که چی میشه. خوب میدونم.

رفتنم پر بود از دلشوره. و برگشتنم... سرشار از امید و اطمینان. امید نه به فردای بهتر. بلکه به قدرت خودم و خودت برای زندگی در زمان حال جاودانه.

 عقاب من! میخوام باهات اوج بگیرم. تا ارتفاعی که کبوترها و حتی شاهین هم پرواز نکرده. تا...... تا بینهایت

نظرات 7 + ارسال نظر
someone دوشنبه 1 مرداد 1386 ساعت 03:45 ب.ظ http://yaveh-gooyan.blogsky.com

سلام
آره حق با تو هست ..
گاهی باید از قسمت های زیبا هم نوشت ....
اما گاهی نمی شه یک سری واقعیت ها را چشم پوشاند ...

من هم می خوام پرواز کنم ...
تا بی نهایت ...
اونجا می تونم جواب خیلی از سوالهام را بگیرم ...

موفق باشی
من هم به روز هستم و منتظر حضورت

سالواتوره دوشنبه 1 مرداد 1386 ساعت 05:21 ب.ظ http://naranj.blogsky.com

سلام دامون جان....
ارامش پس از مرگ؟بهتر نبود میگفتی ارامش؟چون به نظر من ارامش و مرگ با هم هم معنی هستند.....
خوشحال شدم از نوشتت...چون اون حسی که توی متن قبلیت بود توش نبود....چون ......من هم به روزم با دو تا مطلب....شاید اخرین مطلب توی این چند وقته....البته فقط شاید...چون هیچ چیزش بستگی به من نداره....فقط خدا کمکم کنه...میخوام نظرتو راجع به مطلب اخرم بدونم

خاطره دوشنبه 1 مرداد 1386 ساعت 11:47 ب.ظ http://khaterehkh.blogsky.com/

بوی امید میداد...

علی چهارشنبه 3 مرداد 1386 ساعت 07:15 ب.ظ http://chickensoup.blogsky.com

امیدوارم که تهران بهت خوش گذشته باشه
دیدی ما داریم تو چه شهر گندی زندگی میکنیم

من آپ کردم به من سر بزنی خوشحال میشم

سالواتوره چهارشنبه 3 مرداد 1386 ساعت 10:42 ب.ظ http://naranj.blogsky.com

من اپ هستم با هر دو وبلاگم

نارنج پنج‌شنبه 4 مرداد 1386 ساعت 02:52 ب.ظ http://naranj.blogsky.com

وای دامون عزیز چه قدر این جمله رو دوست داشتم نازنین رو ببخشید تا روحش اروم بگیره......خیلی خیلی خیلی ممنون...و اینکه...همین الان تینی بهم اس ام اس زد و گفت که منو بخشیده....نمیدونی چه قدر ارومم...این احساس خوبمو با هیچ چیز دیگه ای عوض نمیکنم....راستی چرا اپ نمیکنی؟؟؟؟؟؟

تایماز جمعه 5 مرداد 1386 ساعت 08:46 ب.ظ

مو به تنم سیخ شد.عشق یعنی همین.مینویسی برای کسی که قلبت رو داره به تپش میندازه تپشی که اضطراب و آرامش رو با هم داره.به این میگن جمع نقیضین. مینویسی در حال که قلم حتی حق یک حرکت اضافی رو نداره.قلم غلام دل شده برای به تصویر کشیدن یک لحظه.عالیه دامون عالی!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد