کویر- نقل قول شماره8
عشق فرزند
ایثار را ببین! به شکوه خلقت هستی است
اخلاص را بنگر! به زلالی ملکوت خداوند است!
که فاجعه ای ناگزیر می رسد و آن هنگامی است که عشق با معشوق مغایر می افتد و از این دو، یکی را باید قربانی کردو عشق به فرزند بدین گونه است و عشق خدا به انسان نیز از این گونه است.
عشق در اوج اخلاصش به ایثار رسیده است و در اوج ایثارش به قساوت...
انسان، خداگونه ای در تبعید
چرا روحهای بلند و دلهای عمیق، اندوه، پاییز، سکوت و غروب را دوست تر میدارند؟ مگر نه این است که در این لحظه هاست که خود را به مرز پایان این عالم نزدیکتر احساس میکنند؟...
مذهب و عرفان هر دو انسان را از غربت به وطن رهنمون میشوند. از (واقعیت) بازش میدارند تا به (حقیقت) نزدیکش سازند. مذهب و عرفان هر دو بیقراری در اینجایند و فلسفه گریز، یکی به جایی و دیگری به (هرجا که اینجا نیست)! اما هنر فلسفه ماندن است اما چون میداند اینجا جای ماندن نیست میکوشد تا با تصوری یا خاطره ای از وطن خویش اینجا را مثال آنجا بیاراید...
عرفان ما تا چشم میگشاید، خود را به دامن شعر می افکند و برخورد این دو خویشاوند همدرد و همزبان شورانگیزترین واقعه تاریخ معنویت شرقی است چه عرفان که رنج غربت بیقرارش کرده است با شعر که پیداست زبان محاوره این عالم نیست و نیز با اشارات موسیقی خاص آن که صدای تصادم موجهای اندیشه است بر ساحل این هستی، پرواز روح بیتاب را از حصار گنگ و خفه این تبعیدگاه میسر میکند.
ادامه دارد...
پینوشت: راستی تفاوت واقعیت و حقیقت چیه؟!
مرسی دامون عزیزم .. موافقم .. هرچند سخته ولی از نگاه واقعی و رو به جلو و غیر شرقی ات خوشم اومد .. باز هم مرسی .. در راستای مطالب این وبلاگت پیشنهاد می کنم یک نگاه غیر متعصبانه و آزاد به این کتاب که چکیده ی یک نگرش است داشته باشی به خصوص فصل آخرش رو .. کتاب فکر کنم « مدرنیته و بحران ما » از آقای هوشنگ ماهرویان .. جالب و نقد آمیز و چالش برانگیز است . سپاس . پاینده باشی
نمی دونمتوی متنچه جایگاهی دارن ....
اما به نظر من :
هر واقعیتی حقیقت نیست .. اما هر حقیقتی یک واقعیت هست .....
سلام دوست عزیز
اول تشکر برای متنهای زیبایی که انتخاب می کنی و می نویسی.
دوم من فکر می کنم واقعیت امری فیزیکی و حقیقت امری معنویست. واقعیت با مادیات سرو کار دارد و حقیقت با بدیهیات. آنچه که بتوان در مورد ان به یقین رسید واقعی و آنچه که اصل و جوهر هر چیزاست را حقیقت آن می نامند.
باز هم متشکر
یادمه یکبار یکی این سوال رو ازم پرسید منم بدون فکر جواب دادم اما گاهی فکر میکنم شایدم هم درست نباشه
واقعیت ؛اون چیزیه که هست
حقیقت؛ اون چیزی که باید باشه
در مورد سوالت نمیتونم در حال حاضر جواب بدم
ولی در مورد شریعتی غیر از نوع اندیشهاش که هر کسی به نفع خود از اون استفاده میکنه، چیزی که بیشتر از همه منو تحت تاثیر قرار داده است روش نوشتن اوست که فوقالعاده برایم جذابیت داره. بخصوص کویر
خوش باشی و پیروز
سلام چه عجب شما هم اومدید
مثل تمام نوشته هات بی نظیر بود مخصوصاْ
«چرا روحهای بلند و دلهای عمیق، اندوه، پاییز، سکوت و غروب را دوست تر میدارند؟»
موفق باشی همیشه
سلام
از لطف شما ممنونم به من سر زدی
فکر نمی کردم وبلاگت سخنان دکتر باشه واقعا خوشحال شدم / کاش جامعه ما فقط دو نفر مثل شریعتی داشت
اگه اجازه بدی وبلاگتو اد کنم ممنون میشم / اگر راضی بودی برام پیام بذار تو وبلاگ
مرسی
سلام
من با یک واقعیت دیگه از دنیای خودم به روز هستم
---
موفق باشی
سلام دامون جووووووووون!خوبی؟؟
چه خبرا دیدی اومدم(چشمک)آمدم جانت به قربانم ولی حالا چرا(اعتماد به نفس و کف کن)
خوشحالیدم اومدی پیشم!
بابای
سلام
با طعم یک بوسه به روز هستم